نقش شاعران و نویسندگان در معرّفی و تعمیق منازعه ی مشروطه و مشروعه

صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

طراح قالب

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
عناوین مطالب وبلاگ
::
طراح قالب

::مقالات
::حجاب و عفاف در آثارشعرا و نویسندگان
::جايگاه مناظره و مباحثة ارزش‏مند در نهضت آزادانديشي
::مسألة شرّ در نگاه فلسفي امام سجّاد ( ع )
::پیامبر ( ص ) و عدالت اجتماعی
::پیامدهای تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی در امور آموزشی زنان
::سیره عملی پیامبر (ص) در اخوّت اسلامی
::ادبیّات میراث دار ارزش های اخلاقی و اجتماعی
::گلایه ها و شِکوه های ملّا محمّد تقی ناهیدی
::نقش رهنمودهای امام خمینی (ره) در پیوند عاشورا و قیام 15 خرداد
::انسان در منابع اصيل اسلامي ( قرآن و حديث )
::داستان شراره های گل
::ابوتراب جلی
::اسراف و تبذیر از منظر امام علی (ع)
::اصطلاحات قرآنی در ارتباط با الگوی مصرف
::اصلاح الگوی مصرف در بیان شاعران
::اقتصاد سالم از دیدگاه قران و ائمه اطهار
::الگوهاي رفتاري و اخلاقي از ديدگاه قرآن و پيامبر (ص)1
::امام علی(ع)، دشمن شناسی و دشمن ستیزی
::امنیت پایدار و آرامش روانی جامعه در قرآن
::اندیشه شیعی و جهانی شدن حکومت اسلامی
::تسبیح موجودات در نهج البلاغه
::اندیشه های اجتماعی و انسانی در شعر هوشنگ ابتهاج و قیصر امین پور
::جایگاه رستاخیز در اشعار شاعران ایران
::تأثیر قرآن و احادیث در دیوان شهریار
::عرفان سعدی در بوستان
::بحر طویلی در ترغیب و ترویج فرهنگ وقف در بین اقشار جامعه
::خرافه شويي در آثار استاد مطهّری
::معناشناسی «فتنه» در قرآن
::ديدگاه قرآن به نقش زن در جامعه و تاريخ
::تأثير قرآن در سلوک فردی و اجتماعی
::تأثير قرآن بر شعر تعليم
::جایگاه پیامبر اعظم (ص) در ادبیّات معاصر فارسی
::سیره ی حکومتی و سیاسی پيامبر اعظم (ص)
::اندرزهای حکیمانه ی رودکی
::اقدامات امیرکبیر در صنعتی کردن ایران و مبارزه با استعمار اقتصادی
::الگوبرداری نسل جوان از قرآن و سیرۀ معصومین
::داستان کوتاه و روی کرد نویسندگان زن شهرستان دزفول به آن
::نقش و موقعیّت زن در سیرة نظری و عملی پیامبر اعظم ( ص )
::نقش شاعران و نویسندگان در معرّفی و تعمیق منازعه ی مشروطه و مشروعه
::انفاق و روزی حلال در قرآن و احادیث
::تبیین توان مندیها، فرصت ها و تهدیدات آموزش عالی در توسعه ی فرهنگی ـ اجتماعی ایران و کشورهای منطقه
::ائمّۀ اطهار تجلّی بهترین الگوی مصرف
::حمایت های حاج ملّاعلی کنی از فقرا و ایتام
::شیوه های عملی امر به معروف و نهی از منکر در رفتار ائمّه و استفاده از آنها در سالم سازی فضای فرهنگی، رشد آگاهی ها و فضایل اخلاقی
::عوامل همگرا و واگرا در اتّحاد ملّی و انسجام اسلامی
::خشونت خانوادگي، زمينه، عوامل و راهكارها
::معيارهاي تميز حق و باطل در قرآن كريم
::تربيت اجتماعي در سيرة معصومين ( ع )
::زنان نامدار شیعة عصر رضوی ( ع )
::نقش پیامبر ( ص ) در پیدایش نهضت آزاد اندیشی
::مدنیّت و مفهوم آن از دیدگاه پیامبر اسلام ( ص )
::جانبازان شیمیایی
::چشم انداز زن ایرانی و پژوهش در قرن بیست و یکم
::سیره ی فرهنگی و اجتماعی امام رضا (ع)
::عشق و محبّت از ديدگاه عرفای معاصر
::نامه ای به امام رضا (ع)
::نوآوری قرآن کریم در موضوع عصمت پیامبران و مقایسه ی آن با تورات
::بررسی جریان داستان کوتاه پس از انقلاب
::علی بن مهزیار اهوازی و ارتباط او با امامان هم عصرش
::شب عاشورا
::آزادگی و ساده زیستی در زندگی شهید مدرّس
::حقوق اجتماعی زنان از منظر قرآن
::تشويق به انديشمندي و تبيين آزادي بيان در چهار چوب قانون
::جايگاه مناظره و مباحثة ارزشمند در نهضت آزادانديشي
::انتظار و نشانه هاي ظهور
::جهاني شدن و ظهور
::ورزش از دیدگاه قرآن و احادیث و جایگاه فعلی آن در
::جایگاه زن در سیره و کلام پیامبر اعظم ( ص )
::رسالت استاد مطهّري در جنبش عدالت خواهي
::وضعیّت اجتماعی زن ایرانی از قرن 19 تا امروز و وظیفه ی او در جامعه ی معاصر ایران
::مستندات قرآنی و روایی انسجام اسلامی و برائت از مشرکین
::نقش زبان و ادبيات فارسي در اتّحاد ملّي و انسجام اسلامي
::وحدت اسلامی از دیدگاه قرآن و ﺷﺄن نزول و نقش آیات در انسجام اسلامی
::زبان فارسی و وحدت ملّی و انسجام اسلامی
::زبان و ادب فارسي، سند هويّت ملّي
::بررسي حقوق زنان در اسلام و كشورهاي صنعت
::سوره ی بقره در نثر عرفانی ایران
::سیره و سلوک امام علی (ع) در برخورد با مخالفان
::شیوه های عملی امر به معروف و نهی از منکر در رفتار ائمّه
::قرآن و عترت (ع) و فمینیسم
::نماز در آثار نثر عرفانی ایران
::گزیده ی چند داستان کوتاه، خاطره، نمایش نامه و فیلم نامه از دفاع مقدّ
::عشق و انديشه ي امين پور در « بي بال پريدن »
::جایگاه رستاخیز در اشعار شاعران ایران
::مباني فقهي ـ حقوقي مرتبط با مسايل اقتصادي، اشتغال و استقلال مالي زنان
::سوره ی بقره در نثر عرفانی ایران
::نقش اخلاق اسلامی در تعاملات اجتماع
::وحدت امّت اسلامی از نظر امام سجّاد (ع) و ارتباط آن با دیدگاه محقّقان دین در عصر حاض
::فرهنگ ايراني
::اندیشه های میرزای نائینی در کتاب تنبیه الامّه و تنزیه الملّه
::تجلّی قرآن در آینه ی اشعار استاد بهزاد
::شیوه های الگوبرداری نسل جوان از سیره علمی و عملی عالمان دین
::معيارهاي تميز حق و باطل در قرآن كريم
::مصادیق نوآوری و شکوفایی از منظر قرآن کریم
::نقش زن در تحکیم خانواده با تکیه به رفتار حضرت فاطمه (س) در زندگی خانوادگی و نمونه ای از اشعار فارس
::نوآوری در راهکارهای تبلیغی مباحث مهدویّت در جامعه و جهان معاصر
::شناخت توسعة فرهنگي از نگاه امام علي (ع) در نهج البلاغ
::امام حسين (ع) احياگر سياست پيامبر (ص
::مفاهيم اجتماعي در شعر معاصر و كهن
::قیام عاشورا، امر به معروف و نهی از منکر
::نماز و نیایش
::نقش نماز در ارتقاء ساختار اخلاقی انسان ها
::جایگاه قرآن کریم و آموزه های اهل بیت (ع) در تفکّر جهادی
::بررسی علل شیوع ضدّ ارزش ها از دیدگاه امام علی (ع) در نهج البلاغه
::قرآن و بهداشت تن و روان
::نماز از نظر قرآن، پیامبر (ص) و ائمّه اطهار (ع)
::مضامین قرآن در دیوان صباحی بیدگلی
::قیام عاشورا، امر به معروف و نهی از منکر
::نقش نماز در ارتقاء ساختار اخلاقی انسان ها
::دیدگاه حضرت علی (ع) در تفسیر قرآن
::بازتاب مسایل اجتماعی در اشعار شاعر معاصر ابوتراب جل
::حضرت فاطمه (س) و حضرت زينب (س) بهترین الگوی زنان جهان
::کرامت و عزّت انسانی، سعادت و کمال در نهج البلاغه
::جایگاه قرآن کریم و آموزه های اهل بیت (ع) در تفکّر جهاد
::نقش تعلیم و تربیتی شادی در انسان از دیدگاه قرآ
::رباعی
::سیمای پیامبر ( ص ) در کلّیّات سعدی شیرازی
::پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمال‌الدّين اسدآبادي
::نهضت پاسخ گويي از ديدگاه قرآن
::همسر آزاري و خشونت خانواده
::« عدالت و ارزش‏هاي انساني در عصر جهاني شدن »
::مهدويّت در قرآن ، احاديث و ادعيّه
::کارکرد معارف قرآنی در امثال و حکم ایرانی
::« انسجام اسلامي وعدم پذيرش سلطة بيگانگان »« انسجام اسلامي وعدم پذيرش سلطة بيگانگان »
::زن ، حقوق و جايگاه اجتماعي آن در اسلام
::ویژگی های بارز شهید ثالث
::رسالت استاد مطهّري در جنبش عدالت خواهي
::قرآن، سیره نبوی، ائمّه اطهار و بزرگان دین در حمایت، ترویج و ترغیب
::قرآن، سیره نبوی، ائمّه اطهار و بزرگان دین در حمایت، ترویج و ترغیب
::بررسی و نقد ترجمه های منظوم قرآن به فارسی
::کتاب ها


تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: زهرا خلفی

آمار بازديد :

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 1375
بازدید کل : 110714
تعداد مطالب : 133
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1







پيام مديريت وبلاگ : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ من زهرا خلفی خوش آمديد .لطفا جهت ترویج هرچه بهتر دین مبین اسلام و آشنایی جوانان عزیز میهن اسلامی با قرآن و اهل بیت و همچنین کتاب و مقالات چاپ شده این وبلاگ را به دوستان خود معرفی کنید.همچنین برای هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد .


نقش شاعران و نویسندگان در معرّفی و تعمیق منازعه ی مشروطه و مشروعه

باسمه تعالی

نقش شاعران و نویسندگان در معرّفی و تعمیق منازعه ی مشروطه و مشروعه

باسمه تعالی

نقش شاعران و نویسندگان در معرّفی و تعمیق منازعه ی مشروطه و مشروعه

چکیده

ا

اندیشۀ ترقّی و دست یابی به اهداف انقلاب مشروطه، ضرورتاً با گذشتن از مرزهای ممنوع و تفکّرات قدیمی و زیر پا گذاشتن بعضی از اعتقادات سنّتی جامعه همراه بود. تا جایی که کم کم «ستیز با مآثر ملّی و دینی فزونی می گرفت و بسیاری از نویسندگان ]و شاعران[ این دوره به تقلید اروپائیان، دورۀ اسلامی فکر و اندیشه در ایران را به مثابه دوران ظلمت قرون وسطی و حاکمیّت انحصاری کلیسا، تلقّی می کردند».

شعر دورۀ مشروطه، یک چشم به نوشته ها و سخنان آخوندزاده، ملکم خان و ... داشت و چشم دیگرش به سوی اشعار و نوشته های وارداتی فارسی و ترکی بود که خلق کنندگان آنها در آن سوی مرزها، با نگاهی دیگر به جهان و خلقت می نگریستند.

حضور رو به گسترش ترجمه های آثار ادبی ـ اجتماعی اروپائیان در بازار کتاب و اندیشه نیز در پیشبرد این افکار نقش بسزایی داشت.

نویسنده و شاعر این دوره، با عنوان کردن موضوع عرب و «مذهب عربی»، تنها ستیز با اعراب را مطرح نمی کند، بلکه عرب ستیزی، «عدّه ای از متفکّران را هم به مخالفت پنهانی یا علنی با بعضی از سنن اسلامی می کشاند و بسیاری از آنها، خواهان بدعت هایی در این دین می شدند؛ یا طلب می کردند که دین از سیاست جدا شود».

به هر حال، ضدیّت با اعراب، بعضی از روشنفکران متجدّد و نویسندگان و شاعران را به مخالفت با مذهب کشانید. آنان عربها را مهاجمینی می دانستند که تاریخ گذشته و دین باستانی ایرانیان را از بین بردند و به جایش دینی تازه آوردند.

آقاخان کرمانی، پنهان نمی کند که اصولاً به هیچ دینی پای بند نیست. او قادر یکتا را با الفاظی سخیف مانند : «مجهول مطلق»، «معدوم صرف» و «موهوم محض» توصیف نموده و به این هم بسنده نکرده و از این که ایرانیان اجازه دادند، «عربان کهنه دزد بی انصاف و غیرت» «آیین پاک و روشن و تابناک» آنان را با «خوی نجس عربی و طبیعت نجس بدوی و فطرت دزدی عوض کنند، شدیداً به خشم آمده و دین اسلام و پیامبر گرامی را به عنوان «دین موهوم» و «پیغمبر امّی» معرفی می نماید.

و در پایان نتیجه می گیرد که : «خلاصه این دزدان بیابان و این جانوران درّندۀ نادان، ایران را ویران و ایرانیان را گرسنه و بی سامان کردند».

عجیب است که این نویسندگان در روزگاری چنین کلماتی را بر قلم جاری می کردند که انگلستان، روسیه و تا حدودی فرانسه و بلژیک، اکثر معادن و منابع ملّی و طبیعی سرزمین ما را به انحصار خود درآورده و به غارت آنها مشغول بودند.

از همان آغاز راه، شاعران این دوره، از شعر خود، عَلَم نوعی سنّت ستیزی را برافراشتند. کالبدشکافی و شناخت دقیق مضامین شعری مشروطه، کاری است سترگ که باید اهل فن به طور جدّی به آن بپردازند و ریشه یابی علل گرایش متفکّران و شاعران دورۀ مذکور به گریز از مذهب و اندیشه های دینی می تواند بعضی از مسائل امروز ادبیات ـ مثلاً رواج اندک شعر غیر کلاسیک و باصطلاح نو در بین مردم ـ را روشن و تبیین کند.

در شعر دورۀ مشروطه، وطن گرایی، پرستش آزادی، دنیاگرایی، ملّی گرایی و ... موضوعات اصلی هستند، امّا در پشت تمامی مضمون های شعری این دوره، شبکه ای ظریف و نامرئی از مذهب ستیزی و رویارویی با اعتقادات و باورهای مذهبی مردم تنیده شده است.

 

        من ا... التّوفیق

                زهرا خلفی ـ عضو هیأت علمی

دانشگاه آزاد اسلامی واحد دزفول

 

مقدّمه :

با صدور فرمان مشروطیّت، رجال و دولت مردان سابق دچار تزلزل شدند. چند ماه بعد از امضای این فرمان، در ذیقعده ی 1324 هـ.ق مظفّرالدّین شاه درگذشت و در فاصله ی زمانی کوتاهی محمّدعلی شاه به قدرت رسید و مخالفت های آشکار وی با انقلاب مشروطه و مجلس امیدهایی را در دل مستبدان و رجال درباری سابق زنده کرد. امّا وقتی که شکست نیروهای محمّدعلی شاه مستبد قطعی شد، از طرف دربار پراکنده شدند و به طرف حکومت مشروطه آمدند و به مقامات مهمّی رسیدند. سه سال حکومت محمّدعلی شاه با اعمال قدرت وحشیانه ی درباریان همراه بود. محمّدعلی شاه نیز نمی خواست زیر بار مشروطه برود و (در نظر داشت با استفاده از اعتقادات مذهبی مردم، «مشروعه» را در مقابل مشروطه قرار دهد ولی از آن جا که آیت الله طباطبایی و آیت الله بهبهانی و نمایندگان مجلس از مشروطه پشتیبانی می کردند، سرانجام مشروطه را به همان شکل مورد نظر مشروطه خواهان پذیرفت.) و علی رغم تظاهر به پذیرش مشروطه، در خفا عزم خود را برای براندازی مجلس و مشروطه جزم کرد و بعد از ترور میرزا علی اصغر خان اتابک که چند ماهی از صدارت او نگذشته بود فرمان حمله به مجلس و تعطیلی مشروطه را به قزاق های خود داد که این کار توسّط فرماندهی روسی قزاق انجام شد. نظام السّلطنه ی مافی تشکیل کابینه داد امّا آذربایجانی ها تسلیم نشدند و به رهبری «ستّارخان» و «باقرخان» و با مقاومتی جانانه، سرداران ارتجاعی یکی پس از دیگری در پشت دروازه های تبریز به زانو درآمدند و دخالت مستقیم روسیه و لشکرکشی به تبریز در سال 1327 هـ.ق ثمری نداشت. مقاومت تبریز باعث ایجاد شکافی در اردوی ارتجاع و استبداد شد. سپهدار اعظم تنکابنی محاصره را رها کرده و به گیلان برگشت. از اصفهان هم سردار اسعد بختیاری حرکت کرد و سرانجام در 24 جمادی الثّانی 1327 هـ.ق تهران توسطّ مشروطه خواهان فتح شد و سه روز بعد محمّدعلی شاه به سفارت روسیه پناه برد و از سلطنت کناره گیری کرد. بدین ترتیب دوره ی استبداد صغیر پس از فرار او به پایان رسید و قیامی که به رهبری روحانیّت آغاز شد پس از فراز و نشیب بسیار به پیروزی رسید، مجلس شورا تشکیل شد و نمایندگان ملّت در آن جا گرد آمدند و محمّدعلی شاه را از حکومت خلع و به جای او فرزند خردسالش، احمد میرزا را به تخت نشاندند.

البتّه پایان جنبش برخلاف انتظار مردم به جان آمده از ظلم و ستم استبداد بود زیرا بعضی از مرتجعین و خودفروختگان و عوامل بیگانه در داخل کشور جنبش را به انحراف کشاندند و در آخر، کار به دست بیگانگان افتاد، «ستّارخان» و «باقرخان» خلع سلاح، مجروح و خانه نشین شدند، آیت الله بهبهانی به دست عوامل مشکوک به قتل رسید و مردم می دیدند که مستبدان سابق دوباره بر سر آن ها گمارده شده اند و روش های دیرین دوره ی استبداد تکرار شده است. این مسایل باعث تلخ کامی و یأس آن ها می شد. به ویژه که در وضع عمومی جامعه و مردم تغییر چندانی رخ نداد و حکومت به دست سرمایه داران متمایل به بیگانه و رجال رنگ عوض کرده ی سابق درباری افتاده بود.

در این مقاله نقش شاعران و نویسندگان و شخصیّت های مذهبی در معرّفی و تعمیق منازعه مشروطه و مشروعه مورد بررسی قرار گرفته است.

متن :

تا قبل از نهضت مشروطیّت به دلیل جمود و رکود اجتماعی، در عرصه ی شعر و ادب هیچ حرکت قابل توجّهی رخ نداد. شاعران که از حوادث جهان بی اطّلاع بودند به تقلید و نظیره گویی از آثار قدما می پرداختند. با آغاز خیزش های اجتماعی، شعر نیز مانند پدیده های دیگر دست خوش تغییر و دگرگونی شد و در شکل و محتوای آن انقلابی رخ داد و به جای اشعار پرطمطراق فتحعلی خان صبا، قاآنی و سروش، شعر ساده و روان «نسیم شمال»، «ایرج میرزا» و «عارف» بر سر زبان ها افتاد و «شعر کلاسیک» مشمول تجدیدنظر عمیقی شد.

دکتر شفیعی کدکنی معتقدند که انسان دوره ی قبل از مشروطه «انسانی است گرفتار در
حوزه ی نفوذ قاطع شریعت و اصلاً یک لحظه از حوزه ی نفوذ دین بیرون نیست.»، امّا در شعر دوره ی مشروطه بحث بر سر رهایی از تمام قیود گذشته است و شک و تردیدهای اعتقادی ـ فلسفی، جای اعتقادات مذهبی و پراگماتیسم شاعران دوره های قبل را گرفت. «آن چه مسلّم است خیلی راحت می توان جای پای آشنایی با تمدّن مغرب زمین را ـ ولو به صورت خام ـ در شعر مشروطه دید.» پیدایش این الحاد مکتبی در حقیقت ادامه ی منطقی فکر متقدّمین نبود. حتّی در موارد مشابه با اندیشه های شکّ آمیز قدما، تفاوت ماهیّت شعر این دوره با گذشته مشهود است. این مضامین با شکایت، ستیز و انکار توأم است از جمله :

1- شکایت از روزگار، آسمان، چرخ و فلک :

این مضمون در شعر گذشته ی ایران سابقه داشته است و در حقیقت شکوه و شکایت شاعران از مردم زمانه بوده است ولی در شعر شاعران این دوره، آن گونه که به نظر می رسد شکایت از ذات باری تعالی اراده شده است مثلاً حافظ در این زمینه سروده :

«چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد

 

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک»

  (دیوان حافظ، ص 480)

و در شعر عارف قزوینی به شکل زیر مطرح شده است :

«گر فتدم فرصتی به دست، برآرم

 

از فلک و چرخ دون، دمار، علی جان»

  (دیوان عارف قزوینی، ص 313)

2- ستیز با خلقت و آفرینش :

پیدایش خلقت و آفرینش تا قبل از مشروطه، تفسیری الهی داشت و بر اساس کتب آسمانی بود. در غرب با انتشار نظریه ی بنیاد انواع «داروین»، این نظریه خدشه دار شد و پس از آن است که شاعران دوره ی مورد بحث تحت تأثیر عامل مهاجرت و ترجمه متون فلسفی اروپایی
دیدگاه های غیر دینی خود را در شعر منعکس کرده اند، عشقی در این زمینه سرود :

«به پندار دانای مغرب زمین

 

پدید آور پند نو «داروین»

زمانه ز میمون دُمی کم نمود

 

سپس ناسزا نامش آدم نمود

اگر آدمیّت بر این بی دُمی است

 

دُمی کو که من عارم از آدمیست

چو اجدادم ای کاش میمون بُدم

 

که در جنگلی راحت اکنون بُدم»

(کلیّات مصوّر عشقی، ص 395)

حتّی شاعر سنّت گرایی چون «ب0هار» درباره ی آفرینش انسان عقایدی مشابه عشقی دارد. او زندگانی را زاده ی یک تصادف طبیعی در جهان می داند و بشر را از نسل «بوزینه» معرّفی می کند:

«تویی آن حلقه ی مفقوده که او

 

بین بوزینه و جنس بشر است»

  (دیوان ملک الشّعرای بهار، ص 376، ج2، نسخه ی مهرداد بهار)

3- شک و انکار رستاخیز معاد :

اگر «خیّام» و سایر دهریون با دیده ی شک و تردید به معاد نگریسته اند و یا چرخ و فلک را ناتوان نامیده اند با آن چه در شعر مشروطه مطرح شده است تفاوت ماهوی دارد. در واقع در این عصر سخن از شک و تردید نیست اگر هم با شک آغاز می شود خیلی سریع به انکار منتهی
می گردد که تحت تأثیر آشنایی سطحی و گذرا با عقاید متفکّران اروپایی چون داروین و کارل مارکس می باشد و تنها «لاهوتی» بود که آن را کاملاً درک و جذب کرده و تا انتهای این راه را طی کرد. به طوری که «ایرج میرزا»، «معاد و بهشت و دوزخ را ساخته ی ذهن پیامبر برای ترسانیدن مردم می داند.» و «بهار» آرزو می کند «ای کاش رستاخیزی پس از مرگ باشد.»، «لاهوتی» خود را یکسره راحت کرده تمام این  حرفها را «قصّه ی موهوم و افسانه» می داند.

4- شکایت از آفریدگار :

این مضمون به طور مکرّر توسطّ شاعران عنوان شده است و گاه شعر به کفر و شرک نزدیک شده، مفاهیم کفرآلودی در فضای شعر موج می زند که در این زمینه، هیچ نوع سابقه ی قبلی در ادبیات وجود ندارد. در بین شاعران «لاهوتی» و «عشقی»، «عارف» الفاظ بیشتری در این زمینه به کار برده اند و در مرحله ی بعد «فرخی»، «ایرج» و «بهار» قرار دارند.

5- انکار وجود خدا :

آخرین عرصه ای که شاعران دوره ی مورد بحث، در اثر تقابل با مذهب و ستیز با دین باوری به آن پرداخته اند نفی و انکار وجود ذات باری تعالی است که بی پرواتر از همه «ابوالقاسم لاهوتی» بود، دیگران این مضمون را یا به کار نگرفته یا خیلی کم و تنها در حدود چند بیت استفاده
کرده اند.

6- نفی دین داری و ردّ هر گونه اعتقاد مذهبی :

شاعران این دوره با مذهب و مسایل حوزه ی مذهب برخورد انتقادی دارند و برخی، مسایل جزیی مذهبی را که دارای درون مایه ی خرافی بود به شدّت مورد انتقاد قرار داده اند مانند «ایرج میرزا» و حال آن که سایرین اصلاً خود مذهب را قبول نداشتند نظیر «عشقی» و «لاهوتی» و با این که اشعار سیاسی ـ اجتماعی آن ها در بین مردم به حدّی رایج بود که به عنوان رکنی اساسی در پیروزی انقلاب مشروطه به شمار می آمد امّا این دسته از سروده هایشان هیچ گاه از طرف مردم مورد پذیرش و تأیید قرار نگرفت و همیشه به عنوان یک نقطه ضعف تأسّف آور به آن ها نگریسته شده است و به نظر می رسد که هدف نهایی تمام شاعران این بود که به عمد، یا ناآگاهانه در
نقطه ای با خواست های سرمایه داری وابسته به بیگانه ـ که رضاخان نماینده اش بود ـ پیوند بخورد به طور کلّی در قبال مذهب دو دیدگاه در این دوره خودنمایی می کند :

1. مذهب گریزی (در بهار، عارف و ایرج)؛ 2. مذهب ستیزی (در لاهوتی و میرزاده عشقی بیش از بقیه وجود دارد). که علل آن را ناشی از این موارد می توان دانست :

1- علما و مراجع تقلید به طور مستقیم با مردم در رابطه نبوده اند، بلکه به وسیله ی
واسطه هایی پاسخ سؤالات مردم را می دادند که معمولاً این واسطه ها از سواد چندانی برخوردار نبودند و خود در پاسخ دادن به مراجعین دخل و تصرف می کردند.

2- برخی از علما «گندم نمای جو فروش بودند» و ترک دنیا به مردم می آموختند ولی خویشتن سیم و غلّه می اندوختند.

3- رابطه ی تنگاتنگ ایران با فرنگ و ورود مستشاران و نحوه ی زندگی آنان نیز بی تأثیر نبوده است. با این وجود فضای عمومی کشور در این عصر مبتنی بر عقاید نشأت گرفته از اعتقاد و تدیّن می باشد. علمای دینی حضور پر رنگی دارند و حتّی دولت، خود را مقیّد و ملزم به رعایت و اجرای قوانین دینی می داند. ستیز با روحانیّت به طور کلّی در دو دوره ی ادبی بیشتر نمود پیدا کرده است :

الف) دوره ی حافظ (اواخر عصر مغول و در دوره ی تیموریان)

ب) دوره ی مشروطیّت

تفاوت بین این دو دوره در این است که در دوره ی حافظ به علّت سالوسی و ریاکاری «مذهب مردان» بود ولی در دوره ی مشروطیّت به واسطه ی اوضاع سیاسی ـ اجتماعی و تهاجم فرهنگی از طرف دول اروپایی که به صورت رواج اندیشه های وارداتی می باشد. البتّه تبلیغات غرب زدگانی چون «میرزا آقاخان نوری» بی تأثیر نبوده است.1

انقلاب مشروطه را می توان، نقطه ی پایان سنّت گرایی و آغاز رسمی تجدّد و نوجویی در جامعه ی ایران دانست. این انقلاب، تمامی معیارها را تغییر داد و راه هایی تازه را گشود. یکی از مهم ترین عرصه هایی که تحوّلات عمیق را تجربه کرد، ادبیات بود. به اقتضای ضرورت زمانه، شعر و نثر، از دربار و کاخ های اشراف بیرون آمد و در خدمت انقلاب قرار گرفت. ادبیات و خصوصاً شعر، به زبان مردم تبدیل شد و در قالب روزنامه ها و مجلات، به شکلی کاملاً سیاسی و پرخاشگر، تبلور یافت.

از همان آغاز راه، شاعران این دوره، از شعر خود، عَلَم نوعی سنّت ستیزی را برافراشتند. کالبدشکافی و شناخت دقیق مضامین شعری مشروطه، کاری است سترگ که باید اهل فن به طور جدّی به آن بپردازند و ریشه یابی علل گرایش متفکّران و شاعران دوره ی مذکور به گریز از مذهب و اندیشه های دینی می تواند بعضی از مسائل امروز ادبیات ـ مثلاً رواج اندک شعر غیرکلاسیک و باصطلاح نو در بین مردم ـ را روشن و تبیین کند.

در شعر دوره ی مشروطه، وطن گرایی، پرستش آزادی، دنیاگرایی، ملّی گرایی و ... موضوعات اصلی هستند، امّا در پشت تمامی مضمون های شعری این دوره، شبکه ای ظریف و نامرئی از مذهب ستیزی و رویارویی با اعتقادات و باورهای مذهبی مردم تنیده شده است.

در جامعه ای که مذهب، تمامی بافت های درونی آن را به هم پیوند داده و جهان بینی مردم را تشکیل می دهد، کاملاً طبیعی است که اوّلین خاکریز مورد تهاجم تجدّد خواهان، همان مذهب باشد.

با نگاهی گذرا به آثار قلمی نویسندگان و متفکّران ایران در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی طیف وسیعی از قلم بدستان را در مقابل خود می بینیم که مذهب، اعتقادات و نهادهای مذهبی را به اشکال مختلف مورد هجوم قرار داده اند.

چاپ و نشر آثاری از : عبدالرحیم طالبوف، فتحعلی آخوند زاده، زین العابدین مراغه ای، میرزا ملکم خان و حتّی سیّدجمال الدّین اسدآبادی، میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی، میرزا حبیب اصفهانی و ... در شکل گرفتن اندیشه تحوّل و تغییر و در نهایت «تجدّد» بسیار مؤثر بوده است. در کنار آثار فکری فوق وجود نشریات از قبیل : اختر، قانون، حبل المتین، ثریا، پرورش و ... که در استامبول، لندن و کلکته منتشر شده و به طور مخفیانه وارد ایران می شدند، در پیشبرد این نظریات نقش انکارناپذیری داشتند.

در جمع فوق از معتدل و منطقی ترین نظریات مانند سیّد جمال الدّین اسدآبادی و
زین العابدین مراغه ای تا افراطی ترین دیدگاهها مانند : آخوند زاده و طالبوف یافت می شد.

سیّد جمال با سفرهای مکرّر و تلاش خستگی ناپذیر سعی داشت غبار خرافه و جمود را از چهره ی مذهب بزداید. امّا طالبوفِ ظاهراً مسلمان که سفر حج هم رفته بود، آن قدر در ضدّیت با مبانی دین و اعتقادات مردم پیش رفت که علما حکم به تکفیر او دادند.

در این دوره نوعی تسامح و وسعت مشرب فکری و تساهل رواج یافت امّا دین اسلام یا آنچه که به عنوان دین در جامعه عرضه می شد بر قرآن و سنّت مبتنی نبود بلکه «تجربیات مختلفی که ترکیب و اختلاطی از آداب و رسوم اسلامی با آداب و رسوم ملل و نحل بیگانگان بود ]و[ دوره ی انحطاط و ممسوخیّت خود را می گذرانید».

حاصل شرایط فوق این که «فکر غالب در اذهان متجدّدان و منوّرالفکران، تقابل علوم غرب با خرافات، بی خبری و تاریک اندیشی شرق بود، بی آنکه تفکیکی میان «دین» و «خرافه» صورت گیرد».

ا

اندیشۀ ترقّی و دست یابی به اهداف انقلاب مشروطه، ضرورتاً با گذشتن از مرزهای ممنوع و تفکّرات قدیمی و زیر پا گذاشتن بعضی از اعتقادات سنّتی جامعه همراه بود. تا جایی که کم کم «ستیز با مآثر ملّی و دینی فزونی می گرفت و بسیاری از نویسندگان ]و شاعران[ این دوره به تقلید اروپائیان، دورۀ اسلامی فکر و اندیشه در ایران را به مثابه دوران ظلمت قرون وسطی و حاکمیّت انحصاری کلیسا، تلقّی می کردند».

شعر دورۀ مشروطه، یک چشم به نوشته ها و سخنان آخوندزاده، ملکم خان و ... داشت و چشم دیگرش به سوی اشعار و نوشته های وارداتی فارسی و ترکی بود که خلق کنندگان آنها در آن سوی مرزها، با نگاهی دیگر به جهان و خلقت می نگریستند.

حضور رو به گسترش ترجمه های آثار ادبی ـ اجتماعی اروپائیان در بازار کتاب و اندیشه نیز در پیشبرد این افکار نقش بسزایی داشت.

بروز ناسیونالیسم (ملّی گرایی) در این دوره، برخلاف کشورهای دیگر، تنها مخالفت و دشمنی با استعمار اروپائیان نبود. بلکه علاوه بر آن به معنی دشمنی و مبارزه با عرب و عنصر عربی در تاریخ گذشتۀ ایران بود. در حقیقت می توان گفت، حجم آثاری که در مخالفت و دشمنی با اعراب خلق شده اند بسیار بیش از آثار و اشعاری هستند که علیه استعمارگران اروپایی نوشته شده است، «حملۀ آخوندزاده و بسیاری از متفکّران مشروطیّت به اعراب و مظاهر مختلف عربی در ایران، از این تصوّر ناشی می شود که حملۀ اعراب به ایران، باعث ویرانی این کشور و عقب ماندگی مردم ایران شده است».

نویسنده و شاعر این دوره، با عنوان کردن موضوع عرب و «مذهب عربی»، تنها ستیز با اعراب را مطرح نمی کند، بلکه عرب ستیزی، «عدّه ای از متفکّران را هم به مخالفت پنهانی یا علنی با بعضی از سنن اسلامی می کشاند و بسیاری از آنها، خواهان بدعت هایی در این دین می شدند؛ یا طلب می کردند که دین از سیاست جدا شود».

مروّجین رسمی ناسیونالیسم در ایران، ابتدا آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی بودند و بعد دیگران از آنان تبعیّت کردند. آخوندزاده به تمامی مظاهر دین اسلام ـ حتّی خط و الفبا ـ حمله
می کند. به اعتقاد او هرچه ایرانیان داشتند خوب بود و هر چه اعراب وارد این سرزمین کردند، بد و زشت است. او اظهار می داشت : «کاش، ثالثی پیدا شدی و ملّت ما را از قید اکثر رسوم ذمیمۀ این عربها، که وطن ما را ـ که گلستان روی زمین است ـ خراب اندر خراب کردند و ما را به این ذلّت و سرافکندگی و عبودیّت و رذالت رسانیدند، آزاد کرد».

میرزا آقاخان کرمانی نیز در کتاب صد خطابه می نویسد : «باز آتش دل من از ظلم تاریان شراره کشید. بیچاره ایرانیان، خطوط ایشان در کمال وضوح، با حروف مقطع بود و از چپ به راست، به کمال آسانی نوشته شده است .... [عربها] ............................................. حروف مقطع ایشان را بدل به حروف چسبیده نمودند و از چپ به راست نوشتن را [با] از راست به چپ رفتن عوض کردند. بدین درجه خطوط را مشکل و دشوار ساختند».

به هر حال، ضدیّت با اعراب، بعضی از روشنفکران متجدّد و نویسندگان و شاعران را به مخالفت با مذهب کشانید. آنان عربها را مهاجمینی می دانستند که تاریخ گذشته و دین باستانی ایرانیان را از بین بردند و به جایش دینی تازه آوردند.

ناسیونالیسم به شکل بازگشت به قبل از اسلام

گرایش به زردشت و تاریخ شاهان گذشته در آثار میرزا آقاخان کرمانی این گونه مطرح
می شود : «آه، آه که تازیان، نه همان وقت تخت کیان و تاج کی قباد را از ایران گرفتند و بر باد دادند و نه تنها همان عَلَم کاویانی را سرنگون نمودند، بلکه هرچه ملّت ایران داشت به تاراج بردند و متدرّجاً از ایشان ربودند ... در عوض آن همه، طبایع خوب و عادات مرغوب ایران، اطوار وحشیگری و ظلم و بی مروّتی و تنبلی و توکّل بر مجهول مطلق و نمازهای دور و دراز و نیازهای بی ثمر برای معدوم صرف و روزه های بی معنی مضرّ پر مرارت به جهت موهوم محض که به قول خود اعراب، لَن یُعرَف و لَن یُدرَک و لَن یُوصَف است، عربها امانت داده و ودیعت سپردند».

آقاخان کرمانی، پنهان نمی کند که اصولاً به هیچ دینی پای بند نیست. او قادر یکتا را با الفاظی سخیف مانند : «مجهول مطلق»، «معدوم صرف» و «موهوم محض» توصیف نموده و به این هم بسنده نکرده و از این که ایرانیان اجازه دادند، «عربان کهنه دزد بی انصاف و غیرت» «آیین پاک و روشن و تابناک» آنان را با «خوی نجس عربی و طبیعت نجس بدوی و فطرت دزدی عوض کنند، شدیداً به خشم آمده و دین اسلام و پیامبر گرامی را به عنوان «دین موهوم» و «پیغمبر امّی» معرّفی می نماید.

و در پایان نتیجه می گیرد که : «خلاصه این دزدان بیابان و این جانوران درّندۀ نادان، ایران را ویران و ایرانیان را گرسنه و بی سامان کردند».

عجیب است که این نویسندگان در روزگاری چنین کلماتی را بر قلم جاری می کردند که انگلستان، روسیه و تا حدودی فرانسه و بلژیک، اکثر معادن و منابع ملّی و طبیعی سرزمین ما را به انحصار خود درآورده و به غارت آنها مشغول بودند.2

در برابر این نویسندگان، روحانی مبارز آیت الله سیّد عبدالحسین لاری قرار دارد که برای اعاده مشروطیّت مشروعه گامهای بلند برمی دارد.

سیّد عبدالحسین لاری

سیّد عبدالحسین، در کتاب «قانون مشروطه مشروعه»، به لزوم حکومت قانون منطبق بر شریعت مقدّس اسلامی تأکید و اصرار دارد و دیدگاههای خود را در استقرار چنین حکومتی، که نقش عمده و اساسی امّت اسلامی در اداره آن کاملاً مطرح است، بیان می دارد. این کتاب در صدر نهضت مشروطیّت برای آگاهی مردم مسلمان به رشته تحریر درآمده و به سال 1325 هـ.ق (1286 هـ.ش/ 1907 میلادی) در مطبعه محمّدی شیراز با چاپ سنگی به چاپ رسیده است.

سیّد، به تأیید حکومت اسلامی، که با مجلس شورا کار خود را آغاز کند، می پردازد و صحّت آراء و صوابدید شورا را در چارچوب قوانین شرع اسلامی معتبر می شمرد. او شرط اساسی عضویت اعضاء شورا را صحت عقیده، عدم تظاهر به فسق و فجور و اطاعت مطلقه از اولی الامر قرار می دهد و هیچ رأی و نظر و شورایی را جز به صوابدید آراء و شورا و انبیاء و فقیه ولی امر و قواعد و قوانین شرع اسلامی محلّ اعتبار و اعتنا نمی داند.

او علّت تمام مفاسد روزگار را از ابتدا تاکنون و از حال تا انتهای عالم در مخالفت حکم و شورای ملّت قلمداد می کند و سرچشمه همه بی عدالتیها، اختلال نظم ها، سوء مدیریت ها و کمبودها را در جامعه ناشی از عدم وجود شورای اسلامی می داند.

به عقیده او، شورا و مشورت امام امّت سبب پیروزی های چشمگیری برای امّت می شود و این حقیقت، چون اصل ثابتی در مسیر تاریخ جریان دارد. وی در اثبات دیدگاه خود به استدلالات متقنی از قرآن کریم و سنّت معصومین (ع) دست می زند و از تاریخ جهان به ویژه تاریخ آموزنده اسلام شواهد فراوانی ارائه می دهد.

سیّد، تفاوت حکومت مشروطه مشروعه و حکومت استبدادی را چون تفاوت ایمان و کفر
می داند و مقایسه بین این دو نوع حکومت را چون مقایسه میان حق و باطل تلقّی می کند و
می نویسد :

«تفاوت میان امتیازات فراوان دولت مشروطه مشروعه و مفاسد بی شمار دولت زور استبدادی همچون تفاوت میان اسلام و کفر، حلال و حرام، حق و باطل و بهشت و دوزخ است.

ایمان و بهشت و تعالی همه از برکت قرآن و امام زمان (ع) و حکومت عدل ناشی گشته و بدان منتهی می گردد و نیز، کفر و کاستی و کمبود هم در جهان از ستمگری و بی عدالتی ریشه
می گیرد و نه چیز دیگری.

این است که فرمانروای عادل در عبادت و صلاح همه بندگان خدا شریک و سهیم است و فرمانروای ستمگر نیز در کفر کافران و بدکاران نقش دارد.

چنانکه خدای تعالی فرموده است :

مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیرِ نَفسٍ اَو فَسادٍ فی الارضِ فَکانَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً وَ مَن اَحیاها فَکَاَنَّما اَحیا النّاسَ جَمیعاً (سوره مائده، آیه 32)

(هر که کسی را جز به قصاص یا فسادی که در زمین کرده، بکشد چنان است که همه مردم را کشته باشد و هر که کسی را زنده بدارد، چنان است که همه مردم را زنده داشته باشد)».

هشدار و آگاهی های سیّد :

سیّد این چنین هشدار می دهد : اکنون نزدیک به دو سال است که بنا به منویّات صاحب شریعت مطهّره حضرت حجّت (ع) نام ملّت زنده شده و مجلس مشروطیّت تأسیس گردیده است. با وجودی که این اسم بدون مسمّا و حقیقت و معنی است و هنوز آثار شریعت اسلامی و محاسن صورت و سیرت و سیاستهای الهی انجام نگرفته است، لیکن این اسم اعظم ملّت اسلام تأثیری همگانی در قلوب همگان داشته و به تسخیر دلها انجامیده و موجب الفت و دوستی در میان مردم شده و علاقه آنان را به هم افزوده و نور امید در دلها روشن ساخته است.

اگر تاکنون مجلس رسمیّت و معنویتی بدان گونه یافته بود که آثار دین و ملّت و احکام شریعت را احیاء کند و محاسن صورت و سیرت در اعضاء آن حفظ شده بودند و سیاستهای جامعه را هماهنگ با موازین اسلامی به اجرا درمی آوردند، جلو همه این مفاسد و ضایعات حقوق مردم را می گرفت و این همه ضایعات را برای مردم کشور، به ویژه اهالی جنوب و چهار کرور مردم فارس به وجود نمی آورد و این همه قتل و غارت اموال و نفوس و آبروریزی و جنایت به خاطر خروج دجّال و سفیانی (منظور استبداد طلبان و در رأس آنها قوام الملک است) روی نمی داد. بلکه موجب گشایش همه دنیا و نجات محرومان جهان می گشت و استخوانهای پوسیده را زنده می کرد و با حشمت سلیمانی، سفیانی را به قتل می رسانید و ندای اسلام را به گوش جهانیان می رساند و حکم لقمانی و آثار قرآنی جاری می شد و هر سال کرور کرور از مردم خارج، برعکس گذشته، به اسلام روی می آوردند و بدان می گرویدند :

وَ رَاََیتَ النّاسَ یَدخُلُُونَ فی دینِ اللهِ اَفواجاً (سوره نصر، آیه 2)

(و مردم را می بینی که گروه گروه داخل دین خدا می شوند)».3

یکی دیگر از روحانیون مبارز و نستوه که در راه مشروطه مشروعه جان فشانی ها نمود و با تلاش های پی گیرانه جهت برقراری شریعت اسلام جان عزیز خود را در طبق اخلاص به خدا و قرآن اهدا نمود و شربت شهادت نوشید، شیخ فضل الله نوری است.

شیخ فضل الله نوری

شیخ فضل الله که می دید هنوز قانون آزادی مطبوعات تصویب نشده، روزنامه ها به انبیاء و ائمّه ی معصومین (ع) و مقدّسات مذهبی توهین می کنند و آنها را به تمسخر می گیرند و گردانندگان امور، روشنفکران ضد دین و فراماسونهای وابسته به بیگانه اند، متوجّه شد که هیچ تضمینی برای اصل نظارت فقها و تطبیق قوانین با شریعت اسلام وجود ندارد و اگر اکنون فکری اساسی برای کشور نشود، فردا بسیار دیر خواهد بود. او خود در پاسخ موافقت با مشروطه و سپس مخالفت با آن گفت : «من والله با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بی دین و فرقۀ ضالّه و مُضلّه مخالفم که می خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند، روزنامه ها را که لابد خوانده اید که به انبیاء و اولیاء توهین می کنند و حرفهای کفرآمیز می زنند. من عین (همین) حرفها را در کمیسیونهای مجلس از بعضی نمایندگان شنیدم و از این می ترسم که بعدها قوانین مخالف شریعت اسلام وضع کنند، خواستم از این کار جلوگیری کنم، آن لایحه را نوشتم و تمام دشمنی ها و فحاشی ها از همان لایحه سرچشمه گرفته است. علمایاسلام مأمورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم، چگونه من مخالف با عدالت و مروّج ظلم می شوم؟ من در همین جا «قرآن» را از بغل خود درآورده، قسم خوردم و قرآن را شاهد عقیده ام قرار دادم که مخالف مشروطه نیستم، معاندین گفتند این قرآن نبوده است بلکه قوطی سیگار بوده، حال با همچو مردمی چگونه مخالفت نکنم! چگونه بی طرف شوم و سخنی نگویم».

شیخ فضل الله نسبت به موضوع مشروطیّت مخالفتی نداشت و بحث او در کیفیّت این نوع از حکومت در جامعۀ اسلامی ایران بود. انتقاد او از قانون اساسی و قوانین جزائی و حقوقی و سایر قوانین وزارتخانه ها و ادارات بود. او معتقد بود قانون اساسی ایران باید مطابق با قانون اسلام باشد، چون اکثر مردم مسلمان و پیرو این دین هستند. و به همین دلیل پیشنهاد کرد که به جای مشروطه، عنوان حکومت مشروطۀ مشروعه قرار داده شود، تا مشروعیّت حکومت مانع از تصویب قوانین ضدّ اسلامی شود.

امّا سرانجام با همۀ کشمکش ها و آشوب و بلواهایِ نهضت مشروطیّت، حکومت مشروطیّت بدون مشروعیت برقرار شد. روحانیان و عالمان که پدید آورندۀ این نهضت بودند و در راه آن فداکاری و جانبازی کردند، کنار زده شدند و یا به شهادت رسیدند و حاصل این تلاشها نصیب غرب و غرب گرایان شد و شهید شیخ فضل الله نوری رهبر مشروطۀ مشروعه نه تنها به عنوان مدافع مشروطۀ مشروعه بلکه «به عنوان مدافع کلیّت تشیّع اسلامی» در سیزده رجب 1327 هـ.ق بر سر دار رفت، امّا 74 سال بعد در سیزده رجب 1401 هـ.ق با پیام امام خمینی رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی اوّلین مجلس شورای اسلامی حکومت اسلامی و شرعی افتتاح شد و مشروطه پس از 74 سال حکومت غیرمشروع سقوط کرده حکومت مشروعه جایگزین آن گردید.4

شعر شاعران دوره ی مشروطه که در معرّفی و تعمیق منازعه مشروطه و مشروعه نقش بسزایی داشتند، بدین گونه مورد بررسی قرار می گیرد :

1- ایرج میرزا

ویژگی های فکری ضدمذهبی در شعر ایرج میرزا

1. ستیز با مظاهر روحانیّت و نمودهای مذهبی :

«سبحه و سجّاده و مُهری مرتب کرده شیخ

 

تا چه پیش آید خدایا، دام تزویر است و من»

و در این ستیز تا جایی پیش می رود که به لباس روحانیّت نیز می تازد :

«شاپویی ها خطرناکند و ترسیدن از آن واجب

 

ولی با این خطرناکی من از دستار می ترسم»

یا :

«رندِ شراب خوارم و در سینه ام دلی است

 

پاکیزه تر ز جامه ی شیخ نماز کن

2. ستیز با مذهب و اصول آن و روحانیّت و اهل دین :

برخورد ایرج با مذهب و مذهب مردان، برخوردی سطحی است وی برخلاف لاهوتی و عشقی بنیان های فلسفی ـ اعتقادی دین را رد نمی کند، اگر چه چند بیت در دیوان اشعار او وجود دارد که حاکی از بی اعتقادی او به خداست، امّا همین ابیات را هم تحت شرایط به تقلید از پسند زمانه سروده است :

«خدایا تا به کی ساکت نشینم

 

من این ها جمله از چشم تو بینم

همه ذرّات عالم منتر توست

 

تمام حقّه ها زیر سر توست

چرا پا توی کفش ما گذاری؟

 

چرا دست از سر ما برنداری؟

تو این آخوند و ملّا آفریدی

 

تو توی چرت ما مردم دویدی

خداوندا مگر بی کار بودی

 

که خلق مار در بستان نمودی؟»

و یا در نهایت بی پروایی گفته است :

«کو خدا کیست خدا چیست خدا

 

بی جهت بحث مکن، نیست خدا

آن که پیغمبر ما بود همی

 

ما عرفناک بفرمود همی

 

تو دگر طالب پرخاش مشو

 

کاسه ی داغ تر از آش مشو

آن چه عقل تو در آن ها مات است

 

تو بمیری همه موهومات است»

و آن گاه این انکار با اسائه ادب و هتّاکی می باشد :

«آخدا خوب که سنجیدم من

 

از تو هم هیچ نفهمیدم من

تو گر آن ذات قدیم فردی

 

................................................. »

می توان این طور نتیجه گرفت که این بخش از اشعار وی مربوط به دوره ی دوم شاعری وی ـ بعد از مشروطیّت ـ است زیرا مذهب ستیزی «ایرج میرزا» در دوره ی اوّل شعری خود ـ قبل از مشروطیّت ـ بسیار کم رنگ است وی در یکی از قصاید خود که در مدح نصرت الدّوله پسرعموی ناصرالدّین شاه می باشد، در زمانی که هنوز در تبریز بوده است چنین می سراید :

 «من ساده دل و باده کش و دوست پرستم

 

نه زهد و ورع دارم نه حیله و ترفند

نه مُبغِضِ انجیلم و نه مسلِمِ تورات

 

نه منکر فرقانم و نه معتقد زند»

با این وجود آن چه باعث شهرت ایرج میرزا به لامذهبی شده است، در واقع اشعاری است که لبه ی تیز آن ها به سوی بعضی از اعمال و مراسم مذهبی و برداشت های خاص فقهی از احکام مذهب است. وی در ضدیّت با مراسم عزاداری و روضه خوانی، حجاب زنان و اصول مذهبی و روحانیّت آن قدر راه افراط را پیموده است که خرافه و اصل را یک جا مردود می داند و لحن هتّاک و کلمات رکیکی که در بیان مقصود به کار برده است، مزید بر علّت شده و شعر او را در صف مقدّم مذهب ستیزی قرار می دهد. وی در توهین به روحانیّت و نماز و روزه و خمس و زکات و تشبیه آن ها به چیزهایی که قلم قادر به بیان آن ها نیست این گونه سروده :

«تا ............................................

 

صوم و صلات است پدرسوخته

می نرسد جز به فرومایگان

 

خمس و زکات است پدرسوخته»

و در قطعه ی کوتاه «اَمرَدی رفت تا نماز کند» در حد اعلای گستاخی، نماز را به مسخره
می گیرد :

«امردی رفت تا نماز کند

 

کرد ............................................

فاسقی ............................................

 

گفت سبحان ربی الاعلی»

و متولّیان دین با عناوین شیخ زاهد، واعظ و فقیه به اشکال مختلف مورد حمله و انتقاد او قرار گرفته اند :

* «بویی ز بوستانِ محبّت نبرده اند

 

سالوس زاهدان حقیقت مجاز کن»

 

* «به زهد گربه شبیه است زهد حضرت شیخ

 

نه بلکه گربه تشبّه به آن جناب کند»

 

* «شد برون حضرت شیخ الاسلام

 

ریش را بسته حنا در حمّام

شرکت خود را در مال یتیم
 

 

شفقتی داند بر حال یتیم»

 

* «در ایران تا بود ملّا و مفتی

 

به روز بدتر از این هم بیفتی»

 

* «تو می گویی قیامت هم شلوغ است

 

تمام حرف ملّاها دروغ است

تمام مجتهدها حرف مفتند

 

همه ..................................... »

 

* «فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست

 

چرا که هرچه کند حیله در حجاب کند

چو نیست ظاهر قرآن بر وفق خواهش او

 

رود به باطن و تفسیر ناصواب کند»

 

* «به حیرتم ز که اسرار هیپنوتیسم آموخت

 

فقیه شهر که بیدار را به خواب کند

تو نیز پرده ی عصمت بپوش و رخ بفروز

 

بهل که شیخ دغا ................... کند»

«ایرج میرزا» در هجو «شیخ فضل الله نوری» در شعری با مطلع زیر می گوید :

«حجّت الاسلام کتک می زند

 

بر سر و مغزت د گنگ می زند»

هتّاکانه شیخ را مورد حمله قرار می دهد.

و یا در قطعه ای به نام «اشک شیخ» در هجو «شیخ» چنین سروده است :

«نعوذبالله از آن قطره های دیده شیخ

 

چه خانه ها که از این آبِ کم خراب کند

شنیده ام که به دریای هند جانوری است

 

که کسب روزی با چشم اشک یاب کند

به ساحل آید و بی حس به روی خاک افتد

 

دو دیده خیره به رخسار آفتاب کند

شود ز تابش خور، چشم او پر از قی و اشک

 

برای جلب مگس دیده پر لعاب کند
 

چو گشت کاسه ی چشمش پر از ذُباب و هَوام

 

به هم نهد مژه و سر به زیر آب کند

به آب دیده ی سوزنده تر از آتش تیز

 

تن ذباب و دل پشه را کباب کند

چو اشک این حیوان است اشک دیده ی شیخ

 

مرو که صید تو چون پشه و ذباب کند»

و در عارف نامه به عارف قزوینی این طور نصیحت می کند که اگر بخواهد کارش رو به راه شود و سعادت به وی رو کند باید :

«دو ذرعی مولوی را گنده تر کن

 

خودت را روضه خوانی معتبر کن

عموم روضه خوان ها بی سوادند
 

 

تو را این موهبت تنها ندادند»

و در جایی دیگر :

«از آن گروه چه خواهی که از هزار نفر

 

اقلّ دویست نفر روضه خوانِ خر دارد

دویست دیگر جن گیر و شاعر و رمّال

 

دویست واعظ از روضه خوان بتر دارد»

«ایرج میرزا» حتّی به مردان روحانی اتّهام سوء استفاده از ابزاری مانند جعل حدیث می زند :

«احادیث مزخرف جعل می کن

 

...................... را نعل می کن»

 

3. شک و تردید در معاد و رستاخیز :

شک و تردید در معاد و رستاخیز پس از مرگ و نهایتاً انکار آن به این شکل در شعر ایرج میرزا نمود پیدا می کند :

«رسول دید که جمعی گسسته افسارند

 

به چاره خواست کشان ربقه در رقاب کند

بهشت و دوزخی آراست بهر بیم و امید

 

که دعوت همه بر منهج صواب کند»

و در بیت زیر بهشت و دوزخ را ساخته ی ذهن پیامبر برای ترسانیدن مردم می داند :

«به قدر فهم تو کردند وصف دوزخ را

 

که مار هفت سر و عقرب دو سر دارد»

 

4. انتقاد از مراسم عزارداری و روضه خوانی :

«ایرج میرزا» در ظاهر از مراسم قمه زنی انتقاد می کند، امّا در باطن تمام مراسم عزاداری ماه محرّم را به تمسخر می گیرد و می سراید :

«زن .... چه می کشی خودت را

 

دیگر نشود حسین زنده

کشتند و گذشت و رفت و شد خاک

 

خاکش علف و علف چَرنده

امّا دگر این کُتَل مُتَل چیست

 

وین دسته ی خنده آور

در سیزده قرن پیش اگر شد

 

هفتاد و دو سر ز تن فکنده

امروز چرا تو می کنی ریش

 

ای در خور صد هزار خنده

کی کشته شود دوباره زنده

 

باد نفرین تو بر کشنده ... »

و در قصیده ای طولانی به نام «شب جمعه خدمت حاج امین» پس از شرح مجلس عیش و نوش و افراد حاضر در مجلس بیان می کند که چگونه در انتها وقتی سرها از باده گرم شد، زن های مطرب حاضر در مجلس در عالم مستی به تعزیه خوانی می پرداختند :

«کشید کار در آخر به تعزیت خوانی

 

که باده نوشان سرمست و باده نوشین بود

یکی سکینه یک مادر وهب می شد

 

همان دو باز سنان بود و شمر بی دین بود

چو شمر حضرت عبّاس را طلب می کرد

 

حکایت سپر و گرز بود و زوبین بود
ج

 

5. شکایت از آفریدگار :

«تا خدا ترک خدایی گوید

 

وز خداییش جدایی جوید

ول کند کرسی و عرش همه را
ج

 

کم کند از دو جهان، همهمه را»

 

6. تظاهر علنی به ارتکاب منکرات :

در شعر ایرج میرزا مانند بعضی از شاعران این دوره ـ تا حدودی ملک الشّعرای بهارـ بیان و توصیف مجالس عیش و نوش و فساد به عنوان یک مشخّصه ی فکری، نمایان است. ایرج میرزا در این میدان کار را به هتّاکی و بیان زشت ترین جنبه های عملی فساد می کشاند و از هیچ چیز ابا ندارد، بی تردید این دسته از اشعار او در کمتر جایی قابل استناد و نقل و قول هستند و خواننده ی محترم را برای یافتن این مضامین به عناوین صفحات مورد نظر به اصل دیوان ایرج میرزا ارجاع
می دهیم مانند «مزاح با یکی از وزیران» ص28؛ شعر «مطایبه» ص29؛ «وسوسه» صفحات37، 38، 39، 40؛ «شب جمعه خدمت حاج امین» ص14؛ «جهاد اکبر» ص187؛ قصیده ی «سیه چشم نامهربان» صفحات 50، 51، 52؛ «حیله» ص 193؛ قطعه ی «پیام به ناظم الدّوله» ص193 و در اکثر ابیات مثنوی های بلند «عارف نامه» و «زهره و منوچهر» مضامینی از قبیل ابتلا به بیماریهای مقاربتی، هم جنس بازی، زن بارگی، شراب خواری و استعمال مواد مخدّر با اشعاری صریح، عریان و وقیح عرضه شده است.5

2- عارف قزوینی

در شعر عارف ستیز با مذهب و شعائر مذهبی بسیار وسیع مطرح شده است. او هرگاه به این مضامین روی آورده، بسیار هتّاک و بی پروا است. دشمنی عارف با روحانیّت در شعر فارسی نمونه و مانند ندارد. این دشمنی، برخاسته از عداوت ریشه دار او با پدر و محرومیت های دورۀ نوجوانی و جوانی اش می باشد.6

 

 

ویژگی های فکری ضدّ مذهبی در شعر عارف قزوینی

الف) ستیز با نمودهای مذهبی :

عارف مانند سایر شاعران دوره ی مشروطه به تقلید از قدما، سبحه (تسبیح) و سجّاده و مهر را ابزار نیرنگ و ریا و دام راه عوامّ النّاس معرّفی می کند و می سراید :

«تا که عمّامه کفن یا که چماق تکفیر

 

نشکند جبهه ز زهد حلّ معمّا نشود»

(دیوان عارف قزوینی، ص267)

«از خاینین وطن جز به پای چوبه دار

 

میان جمع تو تفریق در حساب مکن»

(همان کتاب، ص268)

«تا به اخلاقی و اشرافی فرمانفرماست

 

تا ابد حالت ایران به همین منوال است»

(همان کتاب، ص249)

«همان گروه که تسبیح می کشیدند، آب

 

چه شد که خرقه ی سالوس بر شراب زدند»

(همان کتاب، ص243)

«گناه خویش به تسبیح می شمارد شیخ

 

شماره گو چه کنی از شماره بیرون است»

(همان کتاب، ص438)

ب) ستیز با لباس روحانیّت :

در کنار موارد فوق الذّکر می توان به ستیز و دشمنی عارف با لباس روحانیّت نیز اشاره کرد، لباس روحانیّت شاید به عنوان یک هنجار سنّتی ایرانی در مقابل هنجارهای غربی (اروپایی) مورد بی مهری و بعض و کینه ی شاعران دوره ی مشروطه قرار گرفته و گاه مانند فحش و ناسزایی از طرف آنان عنوان می شود شاید یکی از دلایل، برای تشویق رضاخان به متّحدالشّکل کردن لباس و طرح کلاه پهلوی، زمینه سازی های روشن فکران و شاعران، طی سال های قبل از حکومت وی بود که عارف در زندگی نامه ی خود معترف می شود که «هیچ فحشی برای من بالاتر از این که مرا «شیخ» خطاب بدهند، نیست». و یا در جایی دیگر می گوید : «... پدرم با داشتن دو پسر از من بزرگ تر چون مرا روضه خوان خیال می کرد، وصی خود قرار داده روزی از جمعیّتی دعوت شد پس از صرف چایی و شربت و شیرینی مرا زیر یک بار ننگینی بردند یعنی عمّامه بر سر من کردند».

و در این زمینه عارف می سراید که :

* «من از این خرقه ی سالوس به در خواهم شد

 

ترک عمّامه و دستار و ردا خواهم کرد»

(همان کتاب، ص229)

 

* «گذشت زاهد و لب، تر ز دور باده نکرد

 

ببین چه دور خوشی دید و استفاده نکرد»

(همان کتاب، ص210)

«گذشت بر سر ما صاحب الزّمان دجّال

 

عمامه دار دگر پای در رکاب مکن»

(همان کتاب، ص269)

«بگو به شیخ هر آنچ از تو بر مسلمانی

 

رسید از اثر جهل بود و نادانی»

(همان کتاب، ص257)

«تا بود عمامه بار دوش، گروهی

 

سور چرانند و خر سوار علی جان»

(همان کتاب، ص308)

«چو شیخِ مغز خالی پر حرف یاوه گوی

 

ایراد بی جهت سر هر گفتگو مگیر»

(همان کتاب، ص273)

عارف در تصنیفی برای سیّد ضیاء می گوید :

«کردی تو رسوا، هر فرقه ای را شیخ و مکلّا

 

عمّامه شد سیلی خور از طرف کلاهت بازآ»

(همان کتاب، ص412)

حتّی در زمانی که رضاخان سعی داشت که لباس روحانیّت را از متن جامعه حذف کند و به پیروی از ترکیه، با صدور جواز تنها عدّه ای معدود و انتخاب شده را مجاز به پوشیدن آن نماید، عارف اقدامات دولت را کافی ندانسته، می سراید :

«کلاه پهلوی آن روز سرفرازی بود

 

که شیخ و خرقه و دستار و خرقه پوش نبود»

(همان کتاب، ص437)

ج) ستیز با آخوندهای درباری :

مخالفت و ستیز او با روحانیّت و به خصوص آخوندهای درباری بر این اساس بود که با ریاکاری اهداف خود را فقط در نظر داشتند و مانع پیشرفت کشور می شدند :

«داغدار است دل از دست ریا کاری شیخ

 

بس سیه کاری، کاین داغ به پیشانی کرد»

(همان کتاب، ص434)

«برو که جغد نشیند به خانه ات ای شیخ

 

چه خانه ها که تو محتاج بوربا کردی»

(همان کتاب، ص234)

«به شیخ شهر زمستان بگو که بیش از حد

 

به حد غیرتجاوز ز حد به در نکند»

(همان کتاب، ص271)

 

«چو مال وقف، شریعتمدار می دزدد

 

من از چه ره گله از دزد و راهزن دارم»

(همان کتاب، ص261)

«از پرده کار زهدفروشان برون افتاد

 

روزی که پا به دایره ی امتحان زدند»

(همان کتاب، ص223)

و برداشتی که به نظر می رسد این است که هدف نهایی عارف هم چون سایر شاعران این دوره که به عمد یا ناآگاهانه با خواسته های سرمایه داری وابسته به بیگانه ـ که رضاخان
نماینده اش شده است ـ پیوند بخورد یعنی جامعه ای عاری از مذهب، بدون روحانی و الگو گرفته از غرب که عارف خیلی صریح طرح آن را بیان می کند :

«کی ببینم که در مسجد جامع گشته

 

ریش و عمّامه، کراوات فلفلحلحح»

(همان کتاب، ص327)

د) ستیز با اعمال و اعتقادات مذهبی :

مراسم و اعمال مذهبی به طور مکرّر از طرف وی مورد حمله قرار گرفته است خصوصاً مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله حسین (ع)، می باشد و دیگر اسائه ی ادب او نسبت به اماکن متبرّکه و حرمین شریفین است، وی حتّی قضا و قدر را مورد حمله قرار می دهد و در گله و شکایت از آفریدگار گاه به کفر و شرک نزدیک می شود و مفاهیم کفرآلود در فضای شعر او موج می زند.

هـ) حمله و انتقاد از مراسم عزاداری :

«دسته و سینه زن علامتِ خر

 

با علامت الی القیامت خر

در کدامین طویله ای از دیر
ج

 

دیده ای خر به خود زند زنجیر

گر نبودیم ما ز خر، خرتر

 

نشدی کار ما از این بدتر

روسبی در میانه ی همه زن

 

از خریّت به فرق خود قمه زن

نیست بالله این عزاداری

 

که کنی گریه مردم آزاری»

  (همان کتاب، ص300)

و) اسائه ادب به اماکن متبرّکه و حرمین شریفین :

«دانم تو را مقام نبوّت نه در خور است

 

گر شرک یا که کفر علی الله خدا شدی

هرکس به دل زیارت کویت کند هوس

 

مشهد، مدینه، مکّه شدی کربلا شدی»

(همان کتاب، ص393)

و در بیتی دیگر می گوید :

«بلای دست تو مطرب به مغز واعظ شهر

 

بزن که مجلس ما را تو کربلا کردی»

(همان کتاب، ص234)

و در شعری که برای معشوقه ی ارمنی خود سروده است، او را به حدیث کسا تشبیه می کند :

«نامت شفای هر مرض عاشقان شده است

 

ای مایه ی حیات، «حدیث کسا» شدی»

(همان کتاب، ص393)

ز) حمله به قضا و قدر :

«حرف قحط است مگر باز به منبر واعظ

 

از قضا و قدر و عالم ذر می گوید

بوالبشر یک غلطی کرد که شیطان تا حشر

 

ذیحق است ار بد از افراد بشر می گوید»
 

(همان کتاب، ص210)

ح) شکایت از آفریدگار و روزگار :

«کاش مرا نیافریده بود که عمری

 

شاکیم از آفریدگار علی جان

گر فتدم فرصتی به دست برآرم

 

از فلک و چرخ دون دمار علی جان»7

(همان کتاب، ص313)

3- ملک الشّعرای بهار

بهار، که در اوایل جوانی و به فرمان مظفّرالدّین شاه به مقام ملک الشّعرایی آستان قدس رضوی رسیده بود، کوشید اندیشه های دینی و گرایش های مذهبی خود را به صورت های گوناگون در شعرش منعکس کند. از این رو در آثاری که از دوران جوانی او باقی است، همه جا جلوه های دیانت و مبانی اعتقادی وی دیده می شود. مدح ائمّه (ع) و ذکر مناقب آنها، سرودن مرثیه در رثای ائمّه (ع) و ذکر اعیاد و مراسم مذهبی در شعرش به وفور دیده می شود.

بهار در میان مدایح خود دربارۀ ائمّه (ع)، بیشترین توجّه را به امیر مؤمنان، علی (ع) مبذول
می دارد و قصاید زیادی را در منقبت و ستایش و وصف او می سراید.

بهار در دورۀ نخستین شاعری خود، که همانا دوران جوانی او در مقام ملک الشّعرای آستان قدس رضوی است، فصاید غرّای زیادی دربارۀ ائمّه (ع) و شخصیّت های مذهبی سروده است. منقبت سیّدالشّهداء و ولادت او، ولادت امام جعفر صادق (ع) و ... از جملۀ آنهاست.

گونۀ دیگری از اشعار دینی و مذهبی بهار را «توصیف اعیاد و مراسم دینی» تشکیل می دهد. در دیوان دو جلدی او از این دست اشعار فراوان دیده می شود، نمونه های بارز و شاخصی وجود دارد که هر کدام از آنها بازتاب اندیشه های دینی و گرایش های مذهبی او را در نخستین سال های شاعری نشان می دهد، گرایشی که بعداً و با توجّه به اوضاع سیاسی ـ اجتماعی جامعه و وقوع انقلاب مشروطه، سیر نزولی طی کرده و بیشتر به سمت سیاست و اجتماع سوق پیدا کرد.8

الف) ویژگی های فکر ضدّ مذهبی در اشعار ملک الشّعرای بهار :

در شعر بهار این مضمون چنین جلوه می کند :

«مفتی شهر خراب از می ناب است بیا

 

کاقتدایی ز ارادت به امامی بکنیم»

(دیوان ملک الشّعرای بهار، ج2، ص411، نسخه ی مهرداد بهار)

وی در بعضی از اشعارش به این دلیل با روحانیان مخالف است که اساساً روحانی هستند، یعنی به صرف این که کسی این لباس را بپوشد شاعر دشمنی خود را آشکار می کند.

«شیخ و واعظ که هادی بشرند

 

به خدا کز خدای بی خبرند»

(دیوان ملک الشّعرای بهار، ص610، نسخه ی شهلا انسانی)

«چون خرد گشت بر جهان سالار

 

شیخ و شحنه روند و منبر و دار»

(همان کتاب، ص612)

و در این راستا از «وعاظ» و «روضه خوان ها» نیز انتقاد می کند :

«هست با شیخ و شحنه تیغ و عصا

 

کس نیارید چخید با رؤسا»

(همان کتاب، ص633)

«بهار» حتّی نسبت به پوشش روحانیّت با اشاراتی کنایه آمیز وگاه صریح حمله می کند. مثلاً در خطابه چهارم به مناسبت ماجرای برداشتن «عمّامه» و مُکلّا شدن خود، می گوید :

«فاطمی آن دکتر علم حقوق

 

آن به عدالت زده در شهر، بوق

کرده مرا در سر عدلیه خوار

 

سخت برآورد ز جانم دمار

ساخت برایم ز مروّت کلاه

 

طرفه کلاهی که ندیده ست شاه

ننگ عمامه ز سرم کرد دور
ج

 

هشت کله را به سر من به زور»

(دیوان ملک الشّعرای بهار، ج2، ص156، نسخه ی مهرداد بهار)

در همین راستا بهار دست به انتقاد از مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله حسین (ع) می زند و اعمال و سخنان دسته های سینه زنی را نکوهش می کند :

«گاه عریان گشته با زنجیر می کوبند پشت

 

گه کفن پوشیده فرق خویش پرخون می کنند

گاه بگشوده گریبان، روز تا شب سینه را

 

در معابر با شرقّ دست، گلگون می کنند

گه به یاد تشنه کامان زمین کربلا

 

جویبار دیده را از گریه جیحون می کنند

وز دروغ گنده ی «یا لیتنا کنا معک»

 

شاه دین را کوک و زینب را جگرخون می کنند

بر «یزید» زنده می گویند، هر دم صد مَجیز

 

پس شماتت بر «یزید» مرده ی دون می کنند

پیش ایشان صد عبیدالله سرپا، وین گروه

 

(دیوان ملک الشّعرای بهار، ص263، نسخه ی شهلا انسانی)

ناله از دست عبیدالله مدفون می کنند»
ج

ب) رویارویی (ستیز) با خلقت و آفرینش هستی و آدم :

پیدایش خلقت و آفرینش هستی و آدم بر روی زمین تا قبل از مشروطه تفسیری الهی داشت و بر پایه ی کتب آسمانی و احادیث مذهبی بود ولی با انتشار نظریه ی «بنیاد انواع» داروین در غرب این نظریه خدشه دار شد و بهار مانند سایر شاعران مشروطه که بر اثر آشنایی با آرا و اندیشه های «ولتر»، «منتسکیو»، «داروین» و «روسو» به نوعی نگرش شک آلود نسبت به خلقت و آفرینش و حتّی معاد رسیده بود :

«آن مهندس که این بنا پرداخت

 

کس نداند که از برای چه ساخت

کشف کردم به معرفت قدری

 

که رسیدم به قرب لا ادری»
ج

(همان کتاب، ص610)

«الغرض ای خدای نادیده

 

از تو چیزی، کسی نفهمیده

ما بهشت تو را نمی خواهیم

 

سرنوشت تو را نمی خواهیم»

(همان کتاب، ص674)

وی برخلاف نظام تفکّر سنّتی جامعه، جهان هستی را فاقد نظم و انضباط می بیند :

«در سراپای جهان گر بنگری باری درست

 

کاین جهان غیر از اساس نامنظم هیچ نیست»

(دیوان ملک الشّعرای بهار، ج2، ص376، نسخه ی مهرداد بهار)

و هستی (زندگی) را محصول تصادف می داند :

«زندگانی ز تصادف زاده

 

و اتّفاقی است شگرف افتاده»

(همان کتاب، ج2، ص219)

هم چنین در مورد آفرینش انسان عقایدی مشابه «عشقی» دارد.  او بشر را از نسل «بوزینه» معرّفی می کند :

«تویی آن حلقه ی مفقوده که او

 

بین بوزینه و جنس بشر است»

(همان کتاب، ج2، ص376)

ج) شک و انکار رستاخیز و معاد :

«بهار» با شک و تردید از وجود رستاخیز و معاد سخن گفته است، وی می سراید :

«گر بدانم که جهان دگری است

 

وز پس مرگ همانا خبری است

ننهم دل به هوا و هوسی

 

واندر این نشئه نمانم نفسی

ای دریغا که بشر کور و کر است

 

وز سرانجام جهان بی خبر است

(همان کتاب، ج2، ص20)

پس آرزو می کند ای کاش رستاخیزی پس از مرگ باشد :

«کاش بودی پس مردن چیزی

 

حشر و نشری و رستاخیزی

پس این قافله جز گردی نیست

 

بدتر از بی خبری دردی نیست»
ج

(همان کتاب، ج2، ص219)

در جایی دیگر می گوید :

«اختیار جهان اگر با توست

 

از چه رو کارهاست ناقص و سست

ور تو را بر زمانه نیست نگاه

 

چیست پس فرق بنده با الله

ما بهشت تو را نمی خواهیم

 

سرنوشت تو را نمی خواهیم»
ج

(دیوان ملک الشّعرای بهار، ص674، نسخه ی شهلا انسانی)

و در دنباله ی این شعر سخنانی می گوید که قلم قادر به نقل آن ها نیست و در پایان خیلی رندانه می گوید :

«آن چه گفتم تمام طیبَت بود

 

نز سر جهل و شک و رَیبت بود»

(همان کتاب، ص675)

د) تظاهر علنی به ارتکاب منکرات :

در دیوان بهار کم و بیش ـ نه به اندازه ی ایرج میرزا ـ نشانه هایی از بیان ارتکاب فساد دیده می شود :

«عرق ساده به ز کنیاک است

 

به ز مرفین و چرس و تریاک است

گر تو را نیست حال معده خراب

 

می توان خورد گاه گاه شراب

(دیوان ملک الشّعرای بهار، ج2، ص134، نسخه ی مهرداد بهار)

هـ) دین گریزی :

در قیاس با «عشقی» و «عارف» و «لاهوتی» و «ایرج» که دین ستیز بودند «محمّدتقی بهار» در خانواده ای مذهبی متولّد شده بود و در جای جای دیوانش علایم مذهبی بودن او آشکار است. در عین حال به هنگام فتح تهران به دست ملّیون، قصایدی در ستایش ستّارخان و دیگر آزادی خواهان سرود که مورد نارضایتی روس واقع شد و با «زمینه سازی کنسول روس منجر به تکفیر و سپس اخراج بهار از مشهد می شود».

«گرچه از کفریّ کافر ماجرایی طبع دور

 

گام های انقلابی لیک، بی کیفر نبود
 

در هزار و سیصد و سی، روسیان روسپی
ج

 

طرد کردندم به ری، زیرا کسم یاور نبود

از خدا بیگانه ام خواندند اندر مرز توس

 

(دیوان ملک الشّعرای بهار، ج1، ص205، نسخه ی مهرداد بهار)

از خدا بیگانگان، امّا به پیغمبر نبود»

4- ابوالقاسم لاهوتی

ویژگی های فکری ضدّ مذهبی در شعر لاهوتی

ستیز با مذهب و نمودهای آن :

او به طور مکرّر از مذهب انتقاد می کند و مقصود وی از بیان واژه هایی مانند «شیخ»، «ملّا» و «آخوند» ریاکاران و دروغ گویان است که به نادرست در شمار درست کاران راه یافته اند و در این ستیز تا جایی که خدا را سرچشمه ی همه ی گناهان می داند و از مردم نیز دعوت می کند که خود سرنوشت خویش را به دست گیرند و از اطاعت «شیخ» و «امیر» دوری جویند :

«هرکجا، هر ظالمی، ظلمی کند بر رنجبر

 

چون نکو بینی، به حکم شیخ ملعون می کند»

(دیوان ابوالقاسم لاهوتی، ص924)

«شیخ اگر خودسر بماند هی خرابی می کند

 

بهر این خر، دایماً افسار در کار است و بس

تا شود آباد، بنیان حیات رنجبر

 

انهدام مسجد و دربار در کار است و بس

دین بود خار ره آزادی زحمت کشان
ج

 

با معارف، کندن این خار، در کار است و بس»

(همان کتاب، ص928)

«کمند بندگی بر گردن بیچارگان محکم

 

ز بند سبحه شد یا رشته ی زنار یا هر دو؟

به قتل و غارت دهقان و استثمار زحمت کش

 

فقط مسجد بود بانی و یا دربار یا هر دو؟

بنای ظلم و استبداد صنف مفت خور، ویران

 

ز چکش می شود یا داس جو هردار یا هر دو؟»

(همان کتاب، ص126)

 

«فَعله می میرد ز جوع و شیخ و مرشد میهمان

 

این به آب کوثر و آن با حشیشم می کند»

(همان کتاب، ص73)

«به دو دست آبله دار تو، که به جز دو بازوی کار تو

 

نبود معاون و یار تو، نه خدا نه شیخ و نه پادشاه»

(همان کتاب، ص79)

«باده بنوش ای مقیم کشور شورا

 

شادی ملکی که شیخ و شاه ندارد»

(همان کتاب، ص80)

«فساد زاهد آلوده دامان را چه می دانی

 

تو را با نام دین خوابانده در گهواره ی غفلت»

(همان کتاب، ص87)

«مگر خدای من است او: که تا از او دورم

 

ز خود برآمده غرق خدا خدا! شده ام»

(همان کتاب، ص110)

 

«شهادت می دهم بر این که: من از ملّت کارم

 

نژاد و سعی و تخم و رنج و نسل دوده ی زحمت

وطن، روی زمین و دین من فرموده ی زحمت

 

به جز زحمت ندارم مذهبی این است اقرارم»

(همان کتاب، ص162)

«خسته بُد، گرسنه بُد لیک، نمی خواست کمک

نه ز شیخ و نه ز شاه

به جز از فعله و دهقان، نه به فکر دیار»

(همان کتاب، ص267)

«قلندر به او گفت : کار خداست

 

خدا، خالق این گناهان ماست

خدا داده چون این گناهان به ما

 

چرا رنجی از من؟ برنج از خدا»
ج

(همان کتاب، ص335)

«کار گر، از دین و دولت چون که استثمار گردد

 

تا بمیرم، دشمنی با مسجد و دربار دارم

گر خدایی هست ظالم را چرا می پروراند

 

ول کن ای زاهد من این افسانه را انکار دارم»10

(همان کتاب، ص922)

5- فرّخی یزدی

فرّخی یزدی با آن که شاعری «سوسیالیستی» مسلک است، امّا در لابه لای اشعارش اعتقادات مذهبی و دینی او را می توان یافت. در بعضی ابیات اعتقاد و ایمان خود را به روز «معاد» و بازگشت به درگاه الهی بیان می کند. شاعر نظم حاکم بر جهان را بیهوده نمی پندارد و معتقد است که گردش افلاک و روزگار تابع نظم خاصّی است  که دلیل بر ناظم و گردانندۀ آنهاست :

«نیست بیخود گردش این هفت کاخ گردگرد

 

زان که هر گردنده را ناچار گرداننده است»

(دیوان فرّخی یزدی، غزل 30، ص99)

فرّخی یزدی در روزنامۀ طوفان، سال دوّم، شمارۀ هشتم، در تاریخ 30 سنبله 1301 شمسی، مقاله ای تحت عنوان «ابوالهول ارتجاع» نوشته که قسمت هایی از آن چنین است :

«فشار ارتجاع هر روز دایم التّزاید، زندگانی با شرافت در این محیط مرگبار و مذلّت خیز را، غیرممکن می سازد. عوامل دولت انگلستان در شرق عموماً، و در بین النّهرین و ایران خصوصاً،
بی باکانه دو اسبه بر پیکر آزادی خواهان تاخته، دست های آلوده و ناپاک خود را تا مِرفَق به خون پاک احرار رنگین می نمایند. یا باید مانند قائدین شجاع و فداکار اسلام (حسین (ع)، مصعب ابن زبیر) با یقین به مرگ و مغلوبیّت دامن شهامت و جانبازی به کمر استوار نموده، یا ایستادگی و استقامت در برابر ابوالهول خودسری و ارتجاع، سعادت و افتخار ابدی را در ریزش خون بی گناه خویش مشاهده نمود؛ یا اینکه مانند شیخ بزرگوار، نصیرالدّین توسی، بایستی از این شهر خاموشان و کشور سراسر ننگ و افتضاح رخت بربسته، با کوشش فراوان هلاکوی صالحی به چنگ آورده، با مشت آهنین و شمشیر انتقام او، دماغ ارتجاع را به خاک پستی و مذلّت سایید.11

ویژگی های فکری ضدّ مذهبی در اشعار فرّخی یزدی

الف) ستیز با نمودهای مذهبی :

«فرّخی» هم چون سایر شاعران این دوره به تقلید از قدما با سبحه (تسبیح) و سجاده و مُهر به ستیز برخاسته است و آن ها را «ابزار تزویر» و نیرنگ واعظ و شیخ و زاهد می داند :

«جز دل سوراخ سوراخش نبود از دست شیخ

 

دانه دانه چون شمردم سبحه ی صد دانه را»

(دیوان فرّخی یزدی، ص79)

«فرّخی را رشته ی تسبیح سالوسی فریفت

 

گر، نهانی متّصل آن رشته با زنّار بود»

(همان کتاب، ص123)

«رشته ی تسبیح سالوسی بد آمد در نظر

 

زین سپس دست من و زهد تو و زنّار خوب»

(همان کتاب، ص92)

ب) ستیز با روحانیّت و اهل دین :

«فرّخی» مانند سایر شعرای این دوره با «مردان مذهبی» به مخالفت برمی خیزد و به نظر نگارنده علّت این مخالفت از ستیز او با مذهب نشأت گرفته است و مانند قدما تنها به دلیل سالوس و ریاکاری با «روحانیّون» مخالف نیست، بلکه او آنان را به سخره می گیرد :

«شاه و شیخ و شحنه درس یک مدرّس خوانده اند

 

قیل و قال و جنگشان هم از سر نیرنگ بود»

(همان کتاب، ص148)

«شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستند

 

شاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست»

(همان کتاب، ص97)

«شهر خراب و شحنه و شیخ و شهش خراب

 

گویا در این خرابه به غیر از خراب نیست»

(همان کتاب، ص107)

«شیخ و شه و شحنه، عیش و نوش همه را

 

بردند و برادرانه قسمت کردند»

(همان کتاب، ص235)

«ای شیخ از حصیر فریبم مده به زرق

 

کآید ز بوریای تو بوی ریا هنوز»

(همان کتاب، ص150)

«آن که ما او را صمد جو، سال ها پنداشتیم

 

در نهانش صد صنم پیچیده در دستار بود

زاهد مردم فریب ما که زد لاف صلاح
ج

 

روز اندر مسجد و شب خانه ی خمّار بود»

(همان کتاب، ص122)

وی به هم دستی «روحانیان با حکومت ها» اعتقاد دارد و آن ها را سدّ راه آزادی می داند :

«شیخ و شاب و شاه و شحنه همره شب رو شدند

 

متّفق بر محو آزادیّ و استقلال ما

(همان کتاب، ص85)

* «شیخ از آن کند اصرار، بر خرابی احرار

 

چون بقای خود بیند، در فنای آزادی»

(همان کتاب، ص177)

او مانند سایر شعرای این عصر، روحانیت را به سوء استفاده از ابزاری مانند فتوا متّهم می کند :

«تکفیر و ارتجاع و خرافات و های و هوی

 

از این طریق، طی مراحل نمی شود»

(همان کتاب، ص126)

هم چنین وی اعتقاد دارد که دین در دست متولّیان آن، به ابزار سلطه و استثمار مردم تبدیل شده و در این امر «مسجد و دربار» شریک هستند.

«القصه به نام حفظ اسلام ز کفر

 

یک دسته ز روی سادگی رنگ شدند»

(همان کتاب، ص227)

«با عوامل تکفیر، صنف ارتجاعی باز

 

حمله می کند، دایم بر بنای آزادی»

(همان کتاب، ص177)

ج) نفی دین :

«فرّخی یزدی» برخلاف «لاهوتی» از مقابله ی علنی و مستقیم با مذهب خودداری کرده است و به نظر می رسد این اجتناب، عمدی و حساب شده باشد و موارد اندکی در دیوان وی مشاهده شد، که احتمالاً به پیروی از اندیشه ی وارداتی «سوسیالیسم» به سرودن آن ها مبادرت ورزیده است :

«چگونه پای گذاری به صرف دعوت شیخ

 

به مسلکی که ندارد مرام آزادی

(همان کتاب، ص181)

«در حیرتم به ملّت ایران که از چه روی

 

معتاد، گوش خود به اراجیف می کند»12

(همان کتاب، ص149)

6- میرزاده عشقی

ویژگی های فکری ضدّ مذهبی در اشعار میرزاده عشقی

الف) ستیز با پروردگار، طبیعت، آفرینش، کاینات :

از بررسی دیوان کوچک او درمی یابیم که، در اواخر عمر دچار بدبینی و یأس مفرطی شده، همه کس و همه چیز را با حقارت و تردید می نگریست و به قدری از محیط سفله پروری که خاینین و به خصوص رضاخان در آن میدان داری می کردند، آزرده شده بود که به همه نیش
می زد و می بینیم که : «آن چه از این روح حسّاس می تراود ناسزا به همه ی جهان و کاینات است حتّی خالق یکتا نیز از این ناسزاگویی وی مصون نمی ماند».

و تا جایی پیش می رود که خلقت خود را ناجور می پندارد و از خلقت خود اظهار نارضایتی می کند :

«خلقت من در جهان یک وصله ی ناجور بود

 

من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود»

(کلّیات مصوّر عشقی، ص337)

در جایی دیگر خلقت و جهان هستی و تمام کاینات را به تمسخر می گیرد :

«به اعتقاد من این کاینات بازیچه است

 

به حیرتم من از این بچّه بازی تکوین»

(همان کتاب، ص191)

«از چه بر اوضاع کاینات نخندم

 

سخره بازیست این جهان زبر و زیر

(همان کتاب، ص344)

و گاهی این ستیز او به صورت شکایت از روزگار، آسمان، چرخ و فلک و طبیعت و
بی اعتنایی به این پدیده ها آشکار می شود :

«به پا از گردش چرخ است این دنیای نازیبا

 

سزد زین ناستوده گردشت، ای چرخ برگردی
ج

از این زیر و زبر گردی و بنیان و بن ای گردون

 

من آن خواهم که از بنیان و پی، زیر و زبر گردی»

(همان کتاب، ص351)

«بر بی شمار مهر فلک، پشت پا زدم

 

خصم چون من فلک زده ای را شماره نیست
ج

عار آیدم من ار به فلک اعتنا کنم

 

از من به چرخ جز به حقارت نظاره نیست»

(همان کتاب، ص366)

«زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم ما

 

ای چرخ زیر و روی تو، زیر و زبر کنم»

(همان کتاب، ص377)

هرچند که این مضمون در ادبیات گذشته ایران وجود داشته و شاعران از چرخ و فلک و روزگار نالیده اند، حافظ می گوید :

«چرخ بر هم زنم ار، غیر مرادم گردد

 

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک»

(همان کتاب، ص480)

و در واقع شکایت آن ها از مردم زمانه بوده است حتّی در شعری که از امام حسین (ع) در دست هست، شکایت از مردم روزگار اراده شده است آن جا که امام (ع) می فرمایند :

«یا دَهرُ، اَُفُ لَکَ مِن خَلیل

 

کَم لَکَ بِالاشراقِ وَالاَصیل»

اما در شعر این دوره می بینم که شکایت از چرخ و روزگار و فلک تعریض به پروردگار متعال است. «عشقی» در شعری به نام «در نکوهش روزگار» آن چه که در دل دارد به روزگار می گوید ولی خواننده ی شعرش بی درنگ درمی یابد که در حقیقت وی آن چه را که می خواسته به خالق بگوید به نام روزگار سروده است :

«خیره و بی اعتبار و رهگذر و بدرهی

 

هر قدم در رهگذارت زیر پا بینم چهی

وای که گرداننده ی گردیدن مهر و مهی

 

پرده دار روزگار و خیمه ساز شب گهی

چون تو تا دیدم، مداری بی قرار

روزگــــار، ای روزگـــــار

گر تو عادل بودی، آخر خلقت ظالم چه بود؟

 

گر تو یکسان خلق کردی، جاهل و عالم چه بود؟

ور تو سالم بوده ای، این کار ناسالم چه بود؟

 

توده ای محکوم امر و آمری حاکم چه بود؟

روزگار، ای بد شعار نابکار

روزگـــار، ای روزگــار»

(همان کتاب، ص314)

در جایی دیگر می گوید :

«تو به فرمانده اوضاع کنون می خندی

 

من به فرماندهی کن فیکون می خندم

(همان کتاب، ص376)

وی هم چنین، چرخ و دهر را بی پدر و مادر خطاب می کند و صفاتی چون کوری و کری را به آن نسبت می دهد :

«چرا ای بی سر و پا چرخ و دهر بی پدر و مادر

 

ز مادر مهربان تر، دایه بر هر بی پدر گردی»

(همان کتاب، ص351)

«آه مرا نمی نگری، کوری ای سپهر

 

نفرین من نمی شنوی، ای فلک کری»

(همان کتاب، ص359)

و در همین راستاست که در رستاخیز و معاد شک و انکار می کند و می گوید :

«منکرم من که جهانی به جز این باز آید

 

چه کنم درک نموده است چنین ادراکم»

(همان کتاب، ص369)

حتّی در نارضایتی و عصیان از خلقت خویش، شعر او به کفر و شرک نزدیک می شود و مفهوم کفرآلود و ضدّ خدایی پیدا می کند :

«ذات من معلوم بودت، نیست مرغوب، از چه ام

 

آفریدستی؟ زبانم لال چشمت کور بود

آفریدن مردمی را بهر گور، اندر عذاب

 

گر خدایی هست، ز انصاف خدایی دور بود

گر من اندر جای تو بودم امیر کاینات

 

هر کسی از بهر کار بهتری مأمور بود

آن که نتواند به نیکی پاس هر مخلوق داد

 

(همان کتاب، ص338)

از چه کرد این آفرینش را مگر مجبور بود»
ج

ب) ستیز با شعایر و نمودهای دینی :

وی مانند سایر شاعران این دوره به تقلید از قدما سبحه و سجاده و مُهر را ابزار نیرنگ و ریا و دام راه عوام النّاس معرّفی می کند و حتّی موضوع ساده ای مانند داشتن ریش مورد بی مهری و
بی توجّهی او قرار گرفته است. حتّی عشقی در قطعه ی «نمایندگان ریاکار» ظاهراً سوء استفاده ی ریاکاران را از لباس روحانیت مطرح می کند امّا در واقع عقیده ی خود را که به طور کلّی این لباس وسیله ی فریب مردم است را نشان می دهد :

«هشته یک خروار ریش و عقل مات

 

زین خروزین ریش یک خرواری است

و آن که این ریش دم گاومیش چیست

 

کاین چنین در صورتت گلناری است

گفت این ریشی که بینی ریش نیست

 

ریشخند مردم بازاری است

تازه در خطّ وکالت رفته ام

 

با عوامم عزم خوش رفتاری است

گفتمش : تغییر اونیفورم هم

 

در وکالت، چون نظام اجباری است

هشتی عمّامه، کله برداشتی

 

گفت : این رسم کله برداری است

وین لباس و هیکل مردم فریب

 

اوّلین فرمول مردم داری است

ریش انباری ز رأی مردم است

 

رأی مردم اندر آن انباری است»

(همان کتاب، ص414)

در جایی دیگر در ستیز و دشمنی با لباس روحانیت می گوید :

«تسبیح به کف، جامه ی تقوا به تن شد

 

خواهان وطن شد

گویم ز چه عمّامه به سر، در پی شر بود

 

دیدی چه خبر بود»

(همان کتاب، ص444)

میرزاده ی عشقی در شعری به نام هجو وحید دستگردی «و مستزاد مجلس چهارم با شدّت و تندی بی سابقه ای به لباس روحانیت می تازد که برای رعایت عفّت قلم این اشعار قابل نقل نیستند:

«می خواست ملک خود برساند به وزارت

 

با زور سخاوت

افسوس که عمّامه، برایش سرخر بود

 

دیدی چه خبر بود»

(همان کتاب، ص443)

و در جایی دیگر به پیروی از ایده ی جدایی دین از سیاست، روحانیان را از مداخله در امور اجتماعی منع می کند :

«مکن مداخله در کار مملکت ای شیخ

 

(همان کتاب، ص367)

که این مباحثه ی غسل بی نمازی نیست»

و در راستای همین مخالفت هاست که به آیات قرآن و احادیث شریف توهین می کند و
می گوید :

«مگو یاسین بود، در گوش این خلق خر، آوازم

 

که گر آدم شوند، از اصل این یاسین نمی ماند»

(همان کتاب، ص365)

و در جایی دیگر استخاره را نیز رد می کند :

«ای گول شیخ خورده، قضا و قدر مطیع

 

بر تاق و جفت و خوب و بد استخاره نیست»

(همان کتاب، ص366)

و هم چنین مخالفت علنی و آشکار او با روحانیت و اهل دین در ابیات زیر کاملاً نمایان است.

«بگو به شیخ مکن عیبم این جنون عقل است

 

تو را نداده خدا عقل من چه کار کنم»

(همان کتاب، ص381)

«میرزاده ی عشقی» در این ستیز خود با شعایر دینی تا جایی پیش می رود که عریان و بی پرده تمامی مراسم عزاداری را تخطئه می کند و در انتقاد از مراسم عزاداری و روضه خوانی می گوید :

«خود این فضاحت اعمال روز عاشورا

 

قسم به ذات خدا جزء دین تازی نیست؟!

تو نعش دشمن دین آر، مردی ار، ورنه

 

تو خویش نعشی، حاجت به نعش سازی نیست»13

(همان کتاب، ص367)

نتیجه :

در مورد تأثیر دین و روحانیت شیعه در انقلاب مشروطه، جای هیچ انکاری نیست. تقریباً همگان اعتراف دارند که، بخش مهمّی از بار انقلاب، بر دوش روحانیان بوده و با تکیه بر مذهب، توده ها را به تحرّک وا می داشتند. «در سراسر ماجرا، انگیزه های مذهبی، مسیر هیجان را معیّن
می کرد و  این انگیزه ها را علما رهبری می کردند، در این مفهوم، جنبش، چیزی بیشتر از تکرار نقش سنّتی علما در رهبری مخالفت مردم با دولت نبود».

امّا در همان آغاز انقلاب و قبل از صدور فرمان مشروطه، جناح دیگر انقلاب ـ یعنی سرمایه داری داخلی و روشنفکران تجدّد خواه ـ روحانیت و مذهب را، تنها برای رسیدن به اهداف خود
می خواستند. «اینان توانایی عالمان را در بسیج پشتیبانی همگانی در جهت دستیابی به مشروطیّت می ستودند امّا انتظار داشتند که پس از مشروطه، عالمان به مسجدهای خود بازگشته، به وظیفه محدود نماز و اندرزهای اخلاقی بپردازند». چون پس از پیروزی انقلاب مشروطه، دیدند که روحانیت، حاضر نیست به این سادگی میدان را خالی کند و همه چیز را در اختیارشان قرار دهد، بیکار ننشستند. آنان را با اعدام شیخ فضل الله نوری، ترور آیت اله بهبهانی و خانه نشین کردن
آیت اله طباطبایی، کار را آن طور که می خواستند به پایان رساندند. «با یک نگاه سریع به نهضت روشنفکری مملکت در صد سال اخیر، می توان دید که مهم ترین دسته های روشنفکری، از میرزا آقاخان کرمانی گرفته تا کسروی و از بهائیگری گرفته تا حرف و سخن اصلی حزب توده قسمت عمدۀ متن ها، در مخالفت با روحانیت است. یک فهرست ناقص از آثاری که به همین علّت تاکنون نشر نیافته یا مخفیانه منتشر شده، خود بهترین مؤیّد است :

-        اغلب آثار میرزا آقاخان کرمانی

-        افسانه آفرینش و توپ مروارید و البعثه الاسلامیه الی بلاد الافرنگیه از صادق هدایت

-        گند بادآورد و معراج نامه و دیگر طنزهای ذبیح بهروز

-        شیعیگری و صوفیگری و دیگر آثار احمد کسروی

-        نگهبانان سحر و افسون و علم و دین و مجلّه ی دنیا و دیگر آثار حزب توده

-        و مجموع کتابها و الواح و متون بهایی

روی دوّم سکّۀ دین زدایی و پاک کردن نشانه های مذهب از چهرۀ مشروطه، باز گذاشتن دست نویسندگان و شاعران این دوره، در تاخت و تاز به مذهب و روحانیت است.

در طول سال های پس از پیروزی انقلاب مشروطه، هیچ گاه از سوی دستگاه حکومت، بابت ستیز با روحانیت و اعتقادات مذهبی مردم، با عارف و عشقی و ایرج میرزا، برخوردی نشد. به همین دلیل، روحانیان سعی می کردند با تحریم بعضی از آثار این صاحب قلمان و گاه حتّی تکفیر آنان، تعادل نسبی را برقرار سازند و مانع جسارت های بیشتر آنان شوند.

عمده ترین مضامینی که مورد استفاده اینان قرار گرفته، عبارت است از :

-        همدست دانستن روحانیان با مقامات دولتی و سوء استفاده از دین

-        روحانیت را سدّ راه و دشمن آزادی معرّفی کردن

-        توهین به لباس روحانیت و کلّیت آن

-    مخالفت و دشمنی افراد خاص (روحانیان و عالمانی که در فعالیّت سیاسی و اجتماعی شرکت کرده و تسلیم شرایط نشده بودند)

این موضوع قابل انکار نیست که تعدادی از علمای آن عصر، از جادّۀ زهد و پارسایی پا بیرون گذاشته و دنیا داری را انتخاب کردند. آنان برای پیشبرد اهداف خود، دین و دین داری را سپر ساختند، امّا تعمیم این امر بر تمامی روحانیت، بی انصافی بزرگی است و برخلاف واقعیّات تاریخی می باشد.

مردان روحانی را سدّ راه آزادی دانستن، از بی انصافی هایی است که در شعر دورۀ مشروطه بی محابا مطرح می شود. حداقل تاریخ گویای این نکته است که در راه رسیدن به آزادی بخش مهمّی از روحانیت شیعه، پیشوایی نهضت را به عهده داشتند و فراموش کردن حق آنان در جنبش خواستۀ متجدّدین است که انتظار داشتند پس از پیروزی، روحانیان به مساجد برگردند و به عبادت مشغول شوند تا آنان، امور را آن طور که خود می خواهند سر و سامان دهند.

دو تن از کسانی که در شعر این دوره شدیداً مورد هجوم و بی مهری قرار گرفته اند، شیخ فضل الله نوری و مرحوم مدرس هستند. پس از پیروزی مشروطه تا واقعه به دار آویختن شیخ، گاه و بی گاه در اشعار شاعران مورد انتقاد قرار گرفته است.

متّهم کردن روحانیت به سوء استفاده از ابزاری مانند : منبر، محراب، فتوا و جعل حدیث و ... در شعر این دوره رواج داشته و همواره این اتّهام از سوی نویسندگان و شاعران بر مردان روحانی وارد شده است.

شاعر این عصر به پیروی از اندیشه های وارداتی، اعتقاد دارد که دین در دست متولّیان آن، به ابزار سلطه و استثمار مردم تبدیل شده و در این امر «مسجد و دربار» شریک هستند.

پس به طور خلاصه می توان گفت که از عرصه هایی که شاعران دوره مشروطه، به طور گسترده، تاخت و تاز کرده و عقاید خود را مطرح نموده اند، شعائر و مظاهر مذهبی است. عناد و ستیز با حجاب، تسبیح و سجاده، ریش، عمّامه (دستار) و دشمنی و تمسخر آنها، مخالفت با عزاداری و روضه خوانی و تظاهر به ارتکاب منکرات، موضوعاتی هستند که در شعر این دوره مکرّر به وسیله شاعران و به اشکال گوناگون، مطرح شده است.

 

        من ا... التّوفیق

                زهرا خلفی ـ عضو هیأت علمی

دانشگاه آزاد اسلامی واحد دزفول

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پانوشت ها

1-    بررسی و تحلیل ابعاد شعر دوره ی مشروطیّت (عصر بیداری)، صص 4، 7-10

2-    رویارویی با مذهب در شعر دوره ی مشروطه، صص 1، 35، 36، 68 تا 71

3-    امانت دار پیامبران، صص 146، 181 تا 183

4-    شیخ فضل الله نوری در ظلمت مشروطه، صص 78، 79، 142

5-    بررسی و تحلیل ابعاد شعر دوره ی مشروطیّت (عصر بیداری)، صص 35 تا 39

6-    رویارویی با مذهب در شعر دوره ی مشروطه، ص 150

7-    بررسی و تحلیل ابعاد شعر دوره ی مشروطیّت (عصر بیداری)، صص 306 تا 310

8-    بررسی اشعار و افکار شاعران مبارز مشروطه، صص212، 216، 217

9-    بررسی و تحلیل ابعاد شعر دوره ی مشروطیّت (عصر بیداری)، صص 150 تا 153

10- همان پایان نامه، صص 417، 418

11- بررسی اشعار و افکار شاعران مبارز مشروطه، صص 192، 189، 190

12- بررسی و تحلیل ابعاد شعر دوره ی مشروطیّت (عصر بیداری)، صص 473، 474

13- همان پایان نامه، صص 365 تا 367، 370، 371

14- رویارویی با مذهب در شعر دوره ی مشروطه، صص 107 تا 109، 111 تا 114

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع و مآخذ

1-    امانت دار پیامبران، نقش سیّد عبدالحسین لاری در مبارزات اسلامی قرن اخیر و سیری در اندیشه ی سیاسی او، سیّد محمّد تقی آیت اللهی، مؤسّسه ی انجام کتاب، پاییز 1361

2-         بررسی اشعار و افکار شاعران مبارز مشروطه، پایان نامه عبدالله رضایی، دانشگاه آزاد اسلامی دزفول، 1379

3-    بررسی و تحلیل ابعاد شعر دوره ی مشروطیّت (عصر بیداری)، پایان نامه فریده
سلامت نیا، دانشگاه آزاد اسلامی دزفول، پاییز 1379

4-         تحقیق در احوال و آثار و افکار و اشعار ایرج میرزا و خاندان و نیاکان او، محمّد تقی محجوب، بی نا، بی جا، 1353

5-         دیوان ابوالقاسم لاهوتی، به کوشش احمد بشیری، چاپ اوّل، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1358

6-         دیوان اشعار فرّخی یزدی، حسین مکّی، انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم، تهران، 1363

7-         دیوان حافظ، (نسخه ی قزوینی ـ غنی)، به کوشش خلیل خطیب رهبر، چاپ پنجم، انتشارات صفی علیشاه، تهران، 1368

8-         دیوان عارف قزوینی، به کوشش عبدالرّحمن سیف آزاد، چاپ هفتم، انتشارات جاویدان، تهران، 1365

9-         دیوان فرّخی یزدی، حسین مکّی، انتشارات جاویدان، چاپ جدید، 1376

10-     دیوان ملک الشّعرای بهار، به کوشش شهلا انسانی، چاپ اوّل، انتشارات سمیر، تهران، 1378

11-     دیوان ملک الشّعرای بهار، به کوشش مهرداد بهار، ج1 و2، چاپ پنجم، انتشارات توس، تهران، 1368

12-     رویارویی با مذهب در شعر دوره ی مشروطه، پایان نامه عبّاس عبادی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد دزفول، تیرماه 1377

13-     شیخ فضل الله نوری در ظلمت مشروطه، سیّد مجید حسن زاده، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، بهار 1374

14-     کلّیات مصوّر میرزاده عشقی، علی اکبر مشیر سلیمی، انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم، تهران، 1357

15-     کلّیات مصوّر میرزاده عشقی، هادی حایری (کورش)، چاپ دوّم، انتشارات جاویدان، تهران، 1375

باسمه تعالی

نقش شاعران و نویسندگان در معرّفی و تعمیق منازعه ی مشروطه و مشروعه

باسمه تعالی

نقش شاعران و نویسندگان در معرّفی و تعمیق منازعه ی مشروطه و مشروعه

چکیده

ا

اندیشۀ ترقّی و دست یابی به اهداف انقلاب مشروطه، ضرورتاً با گذشتن از مرزهای ممنوع و تفکّرات قدیمی و زیر پا گذاشتن بعضی از اعتقادات سنّتی جامعه همراه بود. تا جایی که کم کم «ستیز با مآثر ملّی و دینی فزونی می گرفت و بسیاری از نویسندگان ]و شاعران[ این دوره به تقلید اروپائیان، دورۀ اسلامی فکر و اندیشه در ایران را به مثابه دوران ظلمت قرون وسطی و حاکمیّت انحصاری کلیسا، تلقّی می کردند».

شعر دورۀ مشروطه، یک چشم به نوشته ها و سخنان آخوندزاده، ملکم خان و ... داشت و چشم دیگرش به سوی اشعار و نوشته های وارداتی فارسی و ترکی بود که خلق کنندگان آنها در آن سوی مرزها، با نگاهی دیگر به جهان و خلقت می نگریستند.

حضور رو به گسترش ترجمه های آثار ادبی ـ اجتماعی اروپائیان در بازار کتاب و اندیشه نیز در پیشبرد این افکار نقش بسزایی داشت.

نویسنده و شاعر این دوره، با عنوان کردن موضوع عرب و «مذهب عربی»، تنها ستیز با اعراب را مطرح نمی کند، بلکه عرب ستیزی، «عدّه ای از متفکّران را هم به مخالفت پنهانی یا علنی با بعضی از سنن اسلامی می کشاند و بسیاری از آنها، خواهان بدعت هایی در این دین می شدند؛ یا طلب می کردند که دین از سیاست جدا شود».

به هر حال، ضدیّت با اعراب، بعضی از روشنفکران متجدّد و نویسندگان و شاعران را به مخالفت با مذهب کشانید. آنان عربها را مهاجمینی می دانستند که تاریخ گذشته و دین باستانی ایرانیان را از بین بردند و به جایش دینی تازه آوردند.

آقاخان کرمانی، پنهان نمی کند که اصولاً به هیچ دینی پای بند نیست. او قادر یکتا را با الفاظی سخیف مانند : «مجهول مطلق»، «معدوم صرف» و «موهوم محض» توصیف نموده و به این هم بسنده نکرده و از این که ایرانیان اجازه دادند، «عربان کهنه دزد بی انصاف و غیرت» «آیین پاک و روشن و تابناک» آنان را با «خوی نجس عربی و طبیعت نجس بدوی و فطرت دزدی عوض کنند، شدیداً به خشم آمده و دین اسلام و پیامبر گرامی را به عنوان «دین موهوم» و «پیغمبر امّی» معرفی می نماید.

و در پایان نتیجه می گیرد که : «خلاصه این دزدان بیابان و این جانوران درّندۀ نادان، ایران را ویران و ایرانیان را گرسنه و بی سامان کردند».

عجیب است که این نویسندگان در روزگاری چنین کلماتی را بر قلم جاری می کردند که انگلستان، روسیه و تا حدودی فرانسه و بلژیک، اکثر معادن و منابع ملّی و طبیعی سرزمین ما را به انحصار خود درآورده و به غارت آنها مشغول بودند.

از همان آغاز راه، شاعران این دوره، از شعر خود، عَلَم نوعی سنّت ستیزی را برافراشتند. کالبدشکافی و شناخت دقیق مضامین شعری مشروطه، کاری است سترگ که باید اهل فن به طور جدّی به آن بپردازند و ریشه یابی علل گرایش متفکّران و شاعران دورۀ مذکور به گریز از مذهب و اندیشه های دینی می تواند بعضی از مسائل امروز ادبیات ـ مثلاً رواج اندک شعر غیر کلاسیک و باصطلاح نو در بین مردم ـ را روشن و تبیین کند.

در شعر دورۀ مشروطه، وطن گرایی، پرستش آزادی، دنیاگرایی، ملّی گرایی و ... موضوعات اصلی هستند، امّا در پشت تمامی مضمون های شعری این دوره، شبکه ای ظریف و نامرئی از مذهب ستیزی و رویارویی با اعتقادات و باورهای مذهبی مردم تنیده شده است.

 

        من ا... التّوفیق

                زهرا خلفی ـ عضو هیأت علمی

دانشگاه آزاد اسلامی واحد دزفول

 

مقدّمه :

با صدور فرمان مشروطیّت، رجال و دولت مردان سابق دچار تزلزل شدند. چند ماه بعد از امضای این فرمان، در ذیقعده ی 1324 هـ.ق مظفّرالدّین شاه درگذشت و در فاصله ی زمانی کوتاهی محمّدعلی شاه به قدرت رسید و مخالفت های آشکار وی با انقلاب مشروطه و مجلس امیدهایی را در دل مستبدان و رجال درباری سابق زنده کرد. امّا وقتی که شکست نیروهای محمّدعلی شاه مستبد قطعی شد، از طرف دربار پراکنده شدند و به طرف حکومت مشروطه آمدند و به مقامات مهمّی رسیدند. سه سال حکومت محمّدعلی شاه با اعمال قدرت وحشیانه ی درباریان همراه بود. محمّدعلی شاه نیز نمی خواست زیر بار مشروطه برود و (در نظر داشت با استفاده از اعتقادات مذهبی مردم، «مشروعه» را در مقابل مشروطه قرار دهد ولی از آن جا که آیت الله طباطبایی و آیت الله بهبهانی و نمایندگان مجلس از مشروطه پشتیبانی می کردند، سرانجام مشروطه را به همان شکل مورد نظر مشروطه خواهان پذیرفت.) و علی رغم تظاهر به پذیرش مشروطه، در خفا عزم خود را برای براندازی مجلس و مشروطه جزم کرد و بعد از ترور میرزا علی اصغر خان اتابک که چند ماهی از صدارت او نگذشته بود فرمان حمله به مجلس و تعطیلی مشروطه را به قزاق های خود داد که این کار توسّط فرماندهی روسی قزاق انجام شد. نظام السّلطنه ی مافی تشکیل کابینه داد امّا آذربایجانی ها تسلیم نشدند و به رهبری «ستّارخان» و «باقرخان» و با مقاومتی جانانه، سرداران ارتجاعی یکی پس از دیگری در پشت دروازه های تبریز به زانو درآمدند و دخالت مستقیم روسیه و لشکرکشی به تبریز در سال 1327 هـ.ق ثمری نداشت. مقاومت تبریز باعث ایجاد شکافی در اردوی ارتجاع و استبداد شد. سپهدار اعظم تنکابنی محاصره را رها کرده و به گیلان برگشت. از اصفهان هم سردار اسعد بختیاری حرکت کرد و سرانجام در 24 جمادی الثّانی 1327 هـ.ق تهران توسطّ مشروطه خواهان فتح شد و سه روز بعد محمّدعلی شاه به سفارت روسیه پناه برد و از سلطنت کناره گیری کرد. بدین ترتیب دوره ی استبداد صغیر پس از فرار او به پایان رسید و قیامی که به رهبری روحانیّت آغاز شد پس از فراز و نشیب بسیار به پیروزی رسید، مجلس شورا تشکیل شد و نمایندگان ملّت در آن جا گرد آمدند و محمّدعلی شاه را از حکومت خلع و به جای او فرزند خردسالش، احمد میرزا را به تخت نشاندند.

البتّه پایان جنبش برخلاف انتظار مردم به جان آمده از ظلم و ستم استبداد بود زیرا بعضی از مرتجعین و خودفروختگان و عوامل بیگانه در داخل کشور جنبش را به انحراف کشاندند و در آخر، کار به دست بیگانگان افتاد، «ستّارخان» و «باقرخان» خلع سلاح، مجروح و خانه نشین شدند، آیت الله بهبهانی به دست عوامل مشکوک به قتل رسید و مردم می دیدند که مستبدان سابق دوباره بر سر آن ها گمارده شده اند و روش های دیرین دوره ی استبداد تکرار شده است. این مسایل باعث تلخ کامی و یأس آن ها می شد. به ویژه که در وضع عمومی جامعه و مردم تغییر چندانی رخ نداد و حکومت به دست سرمایه داران متمایل به بیگانه و رجال رنگ عوض کرده ی سابق درباری افتاده بود.

در این مقاله نقش شاعران و نویسندگان و شخصیّت های مذهبی در معرّفی و تعمیق منازعه مشروطه و مشروعه مورد بررسی قرار گرفته است.

متن :

تا قبل از نهضت مشروطیّت به دلیل جمود و رکود اجتماعی، در عرصه ی شعر و ادب هیچ حرکت قابل توجّهی رخ نداد. شاعران که از حوادث جهان بی اطّلاع بودند به تقلید و نظیره گویی از آثار قدما می پرداختند. با آغاز خیزش های اجتماعی، شعر نیز مانند پدیده های دیگر دست خوش تغییر و دگرگونی شد و در شکل و محتوای آن انقلابی رخ داد و به جای اشعار پرطمطراق فتحعلی خان صبا، قاآنی و سروش، شعر ساده و روان «نسیم شمال»، «ایرج میرزا» و «عارف» بر سر زبان ها افتاد و «شعر کلاسیک» مشمول تجدیدنظر عمیقی شد.

دکتر شفیعی کدکنی معتقدند که انسان دوره ی قبل از مشروطه «انسانی است گرفتار در
حوزه ی نفوذ قاطع شریعت و اصلاً یک لحظه از حوزه ی نفوذ دین بیرون نیست.»، امّا در شعر دوره ی مشروطه بحث بر سر رهایی از تمام قیود گذشته است و شک و تردیدهای اعتقادی ـ فلسفی، جای اعتقادات مذهبی و پراگماتیسم شاعران دوره های قبل را گرفت. «آن چه مسلّم است خیلی راحت می توان جای پای آشنایی با تمدّن مغرب زمین را ـ ولو به صورت خام ـ در شعر مشروطه دید.» پیدایش این الحاد مکتبی در حقیقت ادامه ی منطقی فکر متقدّمین نبود. حتّی در موارد مشابه با اندیشه های شکّ آمیز قدما، تفاوت ماهیّت شعر این دوره با گذشته مشهود است. این مضامین با شکایت، ستیز و انکار توأم است از جمله :

1- شکایت از روزگار، آسمان، چرخ و فلک :

این مضمون در شعر گذشته ی ایران سابقه داشته است و در حقیقت شکوه و شکایت شاعران از مردم زمانه بوده است ولی در شعر شاعران این دوره، آن گونه که به نظر می رسد شکایت از ذات باری تعالی اراده شده است مثلاً حافظ در این زمینه سروده :

«چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد

 

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک»

  (دیوان حافظ، ص 480)

و در شعر عارف قزوینی به شکل زیر مطرح شده است :

«گر فتدم فرصتی به دست، برآرم

 

از فلک و چرخ دون، دمار، علی جان»

  (دیوان عارف قزوینی، ص 313)

2- ستیز با خلقت و آفرینش :

پیدایش خلقت و آفرینش تا قبل از مشروطه، تفسیری الهی داشت و بر اساس کتب آسمانی بود. در غرب با انتشار نظریه ی بنیاد انواع «داروین»، این نظریه خدشه دار شد و پس از آن است که شاعران دوره ی مورد بحث تحت تأثیر عامل مهاجرت و ترجمه متون فلسفی اروپایی
دیدگاه های غیر دینی خود را در شعر منعکس کرده اند، عشقی در این زمینه سرود :

«به پندار دانای مغرب زمین

 

پدید آور پند نو «داروین»

زمانه ز میمون دُمی کم نمود

 

سپس ناسزا نامش آدم نمود

اگر آدمیّت بر این بی دُمی است

 

دُمی کو که من عارم از آدمیست

چو اجدادم ای کاش میمون بُدم

 

که در جنگلی راحت اکنون بُدم»

(کلیّات مصوّر عشقی، ص 395)

حتّی شاعر سنّت گرایی چون «ب0هار» درباره ی آفرینش انسان عقایدی مشابه عشقی دارد. او زندگانی را زاده ی یک تصادف طبیعی در جهان می داند و بشر را از نسل «بوزینه» معرّفی می کند:

«تویی آن حلقه ی مفقوده که او

 

بین بوزینه و جنس بشر است»

  (دیوان ملک الشّعرای بهار، ص 376، ج2، نسخه ی مهرداد بهار)

3- شک و انکار رستاخیز معاد :

اگر «خیّام» و سایر دهریون با دیده ی شک و تردید به معاد نگریسته اند و یا چرخ و فلک را ناتوان نامیده اند با آن چه در شعر مشروطه مطرح شده است تفاوت ماهوی دارد. در واقع در این عصر سخن از شک و تردید نیست اگر هم با شک آغاز می شود خیلی سریع به انکار منتهی
می گردد که تحت تأثیر آشنایی سطحی و گذرا با عقاید متفکّران اروپایی چون داروین و کارل مارکس می باشد و تنها «لاهوتی» بود که آن را کاملاً درک و جذب کرده و تا انتهای این راه را طی کرد. به طوری که «ایرج میرزا»، «معاد و بهشت و دوزخ را ساخته ی ذهن پیامبر برای ترسانیدن مردم می داند.» و «بهار» آرزو می کند «ای کاش رستاخیزی پس از مرگ باشد.»، «لاهوتی» خود را یکسره راحت کرده تمام این  حرفها را «قصّه ی موهوم و افسانه» می داند.

4- شکایت از آفریدگار :

این مضمون به طور مکرّر توسطّ شاعران عنوان شده است و گاه شعر به کفر و شرک نزدیک شده، مفاهیم کفرآلودی در فضای شعر موج می زند که در این زمینه، هیچ نوع سابقه ی قبلی در ادبیات وجود ندارد. در بین شاعران «لاهوتی» و «عشقی»، «عارف» الفاظ بیشتری در این زمینه به کار برده اند و در مرحله ی بعد «فرخی»، «ایرج» و «بهار» قرار دارند.

5- انکار وجود خدا :

آخرین عرصه ای که شاعران دوره ی مورد بحث، در اثر تقابل با مذهب و ستیز با دین باوری به آن پرداخته اند نفی و انکار وجود ذات باری تعالی است که بی پرواتر از همه «ابوالقاسم لاهوتی» بود، دیگران این مضمون را یا به کار نگرفته یا خیلی کم و تنها در حدود چند بیت استفاده
کرده اند.

6- نفی دین داری و ردّ هر گونه اعتقاد مذهبی :

شاعران این دوره با مذهب و مسایل حوزه ی مذهب برخورد انتقادی دارند و برخی، مسایل جزیی مذهبی را که دارای درون مایه ی خرافی بود به شدّت مورد انتقاد قرار داده اند مانند «ایرج میرزا» و حال آن که سایرین اصلاً خود مذهب را قبول نداشتند نظیر «عشقی» و «لاهوتی» و با این که اشعار سیاسی ـ اجتماعی آن ها در بین مردم به حدّی رایج بود که به عنوان رکنی اساسی در پیروزی انقلاب مشروطه به شمار می آمد امّا این دسته از سروده هایشان هیچ گاه از طرف مردم مورد پذیرش و تأیید قرار نگرفت و همیشه به عنوان یک نقطه ضعف تأسّف آور به آن ها نگریسته شده است و به نظر می رسد که هدف نهایی تمام شاعران این بود که به عمد، یا ناآگاهانه در
نقطه ای با خواست های سرمایه داری وابسته به بیگانه ـ که رضاخان نماینده اش بود ـ پیوند بخورد به طور کلّی در قبال مذهب دو دیدگاه در این دوره خودنمایی می کند :

1. مذهب گریزی (در بهار، عارف و ایرج)؛ 2. مذهب ستیزی (در لاهوتی و میرزاده عشقی بیش از بقیه وجود دارد). که علل آن را ناشی از این موارد می توان دانست :

1- علما و مراجع تقلید به طور مستقیم با مردم در رابطه نبوده اند، بلکه به وسیله ی
واسطه هایی پاسخ سؤالات مردم را می دادند که معمولاً این واسطه ها از سواد چندانی برخوردار نبودند و خود در پاسخ دادن به مراجعین دخل و تصرف می کردند.

2- برخی از علما «گندم نمای جو فروش بودند» و ترک دنیا به مردم می آموختند ولی خویشتن سیم و غلّه می اندوختند.

3- رابطه ی تنگاتنگ ایران با فرنگ و ورود مستشاران و نحوه ی زندگی آنان نیز بی تأثیر نبوده است. با این وجود فضای عمومی کشور در این عصر مبتنی بر عقاید نشأت گرفته از اعتقاد و تدیّن می باشد. علمای دینی حضور پر رنگی دارند و حتّی دولت، خود را مقیّد و ملزم به رعایت و اجرای قوانین دینی می داند. ستیز با روحانیّت به طور کلّی در دو دوره ی ادبی بیشتر نمود پیدا کرده است :

الف) دوره ی حافظ (اواخر عصر مغول و در دوره ی تیموریان)

ب) دوره ی مشروطیّت

تفاوت بین این دو دوره در این است که در دوره ی حافظ به علّت سالوسی و ریاکاری «مذهب مردان» بود ولی در دوره ی مشروطیّت به واسطه ی اوضاع سیاسی ـ اجتماعی و تهاجم فرهنگی از طرف دول اروپایی که به صورت رواج اندیشه های وارداتی می باشد. البتّه تبلیغات غرب زدگانی چون «میرزا آقاخان نوری» بی تأثیر نبوده است.1

انقلاب مشروطه را می توان، نقطه ی پایان سنّت گرایی و آغاز رسمی تجدّد و نوجویی در جامعه ی ایران دانست. این انقلاب، تمامی معیارها را تغییر داد و راه هایی تازه را گشود. یکی از مهم ترین عرصه هایی که تحوّلات عمیق را تجربه کرد، ادبیات بود. به اقتضای ضرورت زمانه، شعر و نثر، از دربار و کاخ های اشراف بیرون آمد و در خدمت انقلاب قرار گرفت. ادبیات و خصوصاً شعر، به زبان مردم تبدیل شد و در قالب روزنامه ها و مجلات، به شکلی کاملاً سیاسی و پرخاشگر، تبلور یافت.

از همان آغاز راه، شاعران این دوره، از شعر خود، عَلَم نوعی سنّت ستیزی را برافراشتند. کالبدشکافی و شناخت دقیق مضامین شعری مشروطه، کاری است سترگ که باید اهل فن به طور جدّی به آن بپردازند و ریشه یابی علل گرایش متفکّران و شاعران دوره ی مذکور به گریز از مذهب و اندیشه های دینی می تواند بعضی از مسائل امروز ادبیات ـ مثلاً رواج اندک شعر غیرکلاسیک و باصطلاح نو در بین مردم ـ را روشن و تبیین کند.

در شعر دوره ی مشروطه، وطن گرایی، پرستش آزادی، دنیاگرایی، ملّی گرایی و ... موضوعات اصلی هستند، امّا در پشت تمامی مضمون های شعری این دوره، شبکه ای ظریف و نامرئی از مذهب ستیزی و رویارویی با اعتقادات و باورهای مذهبی مردم تنیده شده است.

در جامعه ای که مذهب، تمامی بافت های درونی آن را به هم پیوند داده و جهان بینی مردم را تشکیل می دهد، کاملاً طبیعی است که اوّلین خاکریز مورد تهاجم تجدّد خواهان، همان مذهب باشد.

با نگاهی گذرا به آثار قلمی نویسندگان و متفکّران ایران در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی طیف وسیعی از قلم بدستان را در مقابل خود می بینیم که مذهب، اعتقادات و نهادهای مذهبی را به اشکال مختلف مورد هجوم قرار داده اند.

چاپ و نشر آثاری از : عبدالرحیم طالبوف، فتحعلی آخوند زاده، زین العابدین مراغه ای، میرزا ملکم خان و حتّی سیّدجمال الدّین اسدآبادی، میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی، میرزا حبیب اصفهانی و ... در شکل گرفتن اندیشه تحوّل و تغییر و در نهایت «تجدّد» بسیار مؤثر بوده است. در کنار آثار فکری فوق وجود نشریات از قبیل : اختر، قانون، حبل المتین، ثریا، پرورش و ... که در استامبول، لندن و کلکته منتشر شده و به طور مخفیانه وارد ایران می شدند، در پیشبرد این نظریات نقش انکارناپذیری داشتند.

در جمع فوق از معتدل و منطقی ترین نظریات مانند سیّد جمال الدّین اسدآبادی و
زین العابدین مراغه ای تا افراطی ترین دیدگاهها مانند : آخوند زاده و طالبوف یافت می شد.

سیّد جمال با سفرهای مکرّر و تلاش خستگی ناپذیر سعی داشت غبار خرافه و جمود را از چهره ی مذهب بزداید. امّا طالبوفِ ظاهراً مسلمان که سفر حج هم رفته بود، آن قدر در ضدّیت با مبانی دین و اعتقادات مردم پیش رفت که علما حکم به تکفیر او دادند.

در این دوره نوعی تسامح و وسعت مشرب فکری و تساهل رواج یافت امّا دین اسلام یا آنچه که به عنوان دین در جامعه عرضه می شد بر قرآن و سنّت مبتنی نبود بلکه «تجربیات مختلفی که ترکیب و اختلاطی از آداب و رسوم اسلامی با آداب و رسوم ملل و نحل بیگانگان بود ]و[ دوره ی انحطاط و ممسوخیّت خود را می گذرانید».

حاصل شرایط فوق این که «فکر غالب در اذهان متجدّدان و منوّرالفکران، تقابل علوم غرب با خرافات، بی خبری و تاریک اندیشی شرق بود، بی آنکه تفکیکی میان «دین» و «خرافه» صورت گیرد».

ا

اندیشۀ ترقّی و دست یابی به اهداف انقلاب مشروطه، ضرورتاً با گذشتن از مرزهای ممنوع و تفکّرات قدیمی و زیر پا گذاشتن بعضی از اعتقادات سنّتی جامعه همراه بود. تا جایی که کم کم «ستیز با مآثر ملّی و دینی فزونی می گرفت و بسیاری از نویسندگان ]و شاعران[ این دوره به تقلید اروپائیان، دورۀ اسلامی فکر و اندیشه در ایران را به مثابه دوران ظلمت قرون وسطی و حاکمیّت انحصاری کلیسا، تلقّی می کردند».

شعر دورۀ مشروطه، یک چشم به نوشته ها و سخنان آخوندزاده، ملکم خان و ... داشت و چشم دیگرش به سوی اشعار و نوشته های وارداتی فارسی و ترکی بود که خلق کنندگان آنها در آن سوی مرزها، با نگاهی دیگر به جهان و خلقت می نگریستند.

حضور رو به گسترش ترجمه های آثار ادبی ـ اجتماعی اروپائیان در بازار کتاب و اندیشه نیز در پیشبرد این افکار نقش بسزایی داشت.

بروز ناسیونالیسم (ملّی گرایی) در این دوره، برخلاف کشورهای دیگر، تنها مخالفت و دشمنی با استعمار اروپائیان نبود. بلکه علاوه بر آن به معنی دشمنی و مبارزه با عرب و عنصر عربی در تاریخ گذشتۀ ایران بود. در حقیقت می توان گفت، حجم آثاری که در مخالفت و دشمنی با اعراب خلق شده اند بسیار بیش از آثار و اشعاری هستند که علیه استعمارگران اروپایی نوشته شده است، «حملۀ آخوندزاده و بسیاری از متفکّران مشروطیّت به اعراب و مظاهر مختلف عربی در ایران، از این تصوّر ناشی می شود که حملۀ اعراب به ایران، باعث ویرانی این کشور و عقب ماندگی مردم ایران شده است».

نویسنده و شاعر این دوره، با عنوان کردن موضوع عرب و «مذهب عربی»، تنها ستیز با اعراب را مطرح نمی کند، بلکه عرب ستیزی، «عدّه ای از متفکّران را هم به مخالفت پنهانی یا علنی با بعضی از سنن اسلامی می کشاند و بسیاری از آنها، خواهان بدعت هایی در این دین می شدند؛ یا طلب می کردند که دین از سیاست جدا شود».

مروّجین رسمی ناسیونالیسم در ایران، ابتدا آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی بودند و بعد دیگران از آنان تبعیّت کردند. آخوندزاده به تمامی مظاهر دین اسلام ـ حتّی خط و الفبا ـ حمله
می کند. به اعتقاد او هرچه ایرانیان داشتند خوب بود و هر چه اعراب وارد این سرزمین کردند، بد و زشت است. او اظهار می داشت : «کاش، ثالثی پیدا شدی و ملّت ما را از قید اکثر رسوم ذمیمۀ این عربها، که وطن ما را ـ که گلستان روی زمین است ـ خراب اندر خراب کردند و ما را به این ذلّت و سرافکندگی و عبودیّت و رذالت رسانیدند، آزاد کرد».

میرزا آقاخان کرمانی نیز در کتاب صد خطابه می نویسد : «باز آتش دل من از ظلم تاریان شراره کشید. بیچاره ایرانیان، خطوط ایشان در کمال وضوح، با حروف مقطع بود و از چپ به راست، به کمال آسانی نوشته شده است .... [عربها] ............................................. حروف مقطع ایشان را بدل به حروف چسبیده نمودند و از چپ به راست نوشتن را [با] از راست به چپ رفتن عوض کردند. بدین درجه خطوط را مشکل و دشوار ساختند».

به هر حال، ضدیّت با اعراب، بعضی از روشنفکران متجدّد و نویسندگان و شاعران را به مخالفت با مذهب کشانید. آنان عربها را مهاجمینی می دانستند که تاریخ گذشته و دین باستانی ایرانیان را از بین بردند و به جایش دینی تازه آوردند.

ناسیونالیسم به شکل بازگشت به قبل از اسلام

گرایش به زردشت و تاریخ شاهان گذشته در آثار میرزا آقاخان کرمانی این گونه مطرح
می شود : «آه، آه که تازیان، نه همان وقت تخت کیان و تاج کی قباد را از ایران گرفتند و بر باد دادند و نه تنها همان عَلَم کاویانی را سرنگون نمودند، بلکه هرچه ملّت ایران داشت به تاراج بردند و متدرّجاً از ایشان ربودند ... در عوض آن همه، طبایع خوب و عادات مرغوب ایران، اطوار وحشیگری و ظلم و بی مروّتی و تنبلی و توکّل بر مجهول مطلق و نمازهای دور و دراز و نیازهای بی ثمر برای معدوم صرف و روزه های بی معنی مضرّ پر مرارت به جهت موهوم محض که به قول خود اعراب، لَن یُعرَف و لَن یُدرَک و لَن یُوصَف است، عربها امانت داده و ودیعت سپردند».

آقاخان کرمانی، پنهان نمی کند که اصولاً به هیچ دینی پای بند نیست. او قادر یکتا را با الفاظی سخیف مانند : «مجهول مطلق»، «معدوم صرف» و «موهوم محض» توصیف نموده و به این هم بسنده نکرده و از این که ایرانیان اجازه دادند، «عربان کهنه دزد بی انصاف و غیرت» «آیین پاک و روشن و تابناک» آنان را با «خوی نجس عربی و طبیعت نجس بدوی و فطرت دزدی عوض کنند، شدیداً به خشم آمده و دین اسلام و پیامبر گرامی را به عنوان «دین موهوم» و «پیغمبر امّی» معرّفی می نماید.

و در پایان نتیجه می گیرد که : «خلاصه این دزدان بیابان و این جانوران درّندۀ نادان، ایران را ویران و ایرانیان را گرسنه و بی سامان کردند».

عجیب است که این نویسندگان در روزگاری چنین کلماتی را بر قلم جاری می کردند که انگلستان، روسیه و تا حدودی فرانسه و بلژیک، اکثر معادن و منابع ملّی و طبیعی سرزمین ما را به انحصار خود درآورده و به غارت آنها مشغول بودند.2

در برابر این نویسندگان، روحانی مبارز آیت الله سیّد عبدالحسین لاری قرار دارد که برای اعاده مشروطیّت مشروعه گامهای بلند برمی دارد.

سیّد عبدالحسین لاری

سیّد عبدالحسین، در کتاب «قانون مشروطه مشروعه»، به لزوم حکومت قانون منطبق بر شریعت مقدّس اسلامی تأکید و اصرار دارد و دیدگاههای خود را در استقرار چنین حکومتی، که نقش عمده و اساسی امّت اسلامی در اداره آن کاملاً مطرح است، بیان می دارد. این کتاب در صدر نهضت مشروطیّت برای آگاهی مردم مسلمان به رشته تحریر درآمده و به سال 1325 هـ.ق (1286 هـ.ش/ 1907 میلادی) در مطبعه محمّدی شیراز با چاپ سنگی به چاپ رسیده است.

سیّد، به تأیید حکومت اسلامی، که با مجلس شورا کار خود را آغاز کند، می پردازد و صحّت آراء و صوابدید شورا را در چارچوب قوانین شرع اسلامی معتبر می شمرد. او شرط اساسی عضویت اعضاء شورا را صحت عقیده، عدم تظاهر به فسق و فجور و اطاعت مطلقه از اولی الامر قرار می دهد و هیچ رأی و نظر و شورایی را جز به صوابدید آراء و شورا و انبیاء و فقیه ولی امر و قواعد و قوانین شرع اسلامی محلّ اعتبار و اعتنا نمی داند.

او علّت تمام مفاسد روزگار را از ابتدا تاکنون و از حال تا انتهای عالم در مخالفت حکم و شورای ملّت قلمداد می کند و سرچشمه همه بی عدالتیها، اختلال نظم ها، سوء مدیریت ها و کمبودها را در جامعه ناشی از عدم وجود شورای اسلامی می داند.

به عقیده او، شورا و مشورت امام امّت سبب پیروزی های چشمگیری برای امّت می شود و این حقیقت، چون اصل ثابتی در مسیر تاریخ جریان دارد. وی در اثبات دیدگاه خود به استدلالات متقنی از قرآن کریم و سنّت معصومین (ع) دست می زند و از تاریخ جهان به ویژه تاریخ آموزنده اسلام شواهد فراوانی ارائه می دهد.

سیّد، تفاوت حکومت مشروطه مشروعه و حکومت استبدادی را چون تفاوت ایمان و کفر
می داند و مقایسه بین این دو نوع حکومت را چون مقایسه میان حق و باطل تلقّی می کند و
می نویسد :

«تفاوت میان امتیازات فراوان دولت مشروطه مشروعه و مفاسد بی شمار دولت زور استبدادی همچون تفاوت میان اسلام و کفر، حلال و حرام، حق و باطل و بهشت و دوزخ است.

ایمان و بهشت و تعالی همه از برکت قرآن و امام زمان (ع) و حکومت عدل ناشی گشته و بدان منتهی می گردد و نیز، کفر و کاستی و کمبود هم در جهان از ستمگری و بی عدالتی ریشه
می گیرد و نه چیز دیگری.

این است که فرمانروای عادل در عبادت و صلاح همه بندگان خدا شریک و سهیم است و فرمانروای ستمگر نیز در کفر کافران و بدکاران نقش دارد.

چنانکه خدای تعالی فرموده است :

مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیرِ نَفسٍ اَو فَسادٍ فی الارضِ فَکانَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً وَ مَن اَحیاها فَکَاَنَّما اَحیا النّاسَ جَمیعاً (سوره مائده، آیه 32)

(هر که کسی را جز به قصاص یا فسادی که در زمین کرده، بکشد چنان است که همه مردم را کشته باشد و هر که کسی را زنده بدارد، چنان است که همه مردم را زنده داشته باشد)».

هشدار و آگاهی های سیّد :

سیّد این چنین هشدار می دهد : اکنون نزدیک به دو سال است که بنا به منویّات صاحب شریعت مطهّره حضرت حجّت (ع) نام ملّت زنده شده و مجلس مشروطیّت تأسیس گردیده است. با وجودی که این اسم بدون مسمّا و حقیقت و معنی است و هنوز آثار شریعت اسلامی و محاسن صورت و سیرت و سیاستهای الهی انجام نگرفته است، لیکن این اسم اعظم ملّت اسلام تأثیری همگانی در قلوب همگان داشته و به تسخیر دلها انجامیده و موجب الفت و دوستی در میان مردم شده و علاقه آنان را به هم افزوده و نور امید در دلها روشن ساخته است.

اگر تاکنون مجلس رسمیّت و معنویتی بدان گونه یافته بود که آثار دین و ملّت و احکام شریعت را احیاء کند و محاسن صورت و سیرت در اعضاء آن حفظ شده بودند و سیاستهای جامعه را هماهنگ با موازین اسلامی به اجرا درمی آوردند، جلو همه این مفاسد و ضایعات حقوق مردم را می گرفت و این همه ضایعات را برای مردم کشور، به ویژه اهالی جنوب و چهار کرور مردم فارس به وجود نمی آورد و این همه قتل و غارت اموال و نفوس و آبروریزی و جنایت به خاطر خروج دجّال و سفیانی (منظور استبداد طلبان و در رأس آنها قوام الملک است) روی نمی داد. بلکه موجب گشایش همه دنیا و نجات محرومان جهان می گشت و استخوانهای پوسیده را زنده می کرد و با حشمت سلیمانی، سفیانی را به قتل می رسانید و ندای اسلام را به گوش جهانیان می رساند و حکم لقمانی و آثار قرآنی جاری می شد و هر سال کرور کرور از مردم خارج، برعکس گذشته، به اسلام روی می آوردند و بدان می گرویدند :

وَ رَاََیتَ النّاسَ یَدخُلُُونَ فی دینِ اللهِ اَفواجاً (سوره نصر، آیه 2)

(و مردم را می بینی که گروه گروه داخل دین خدا می شوند)».3

یکی دیگر از روحانیون مبارز و نستوه که در راه مشروطه مشروعه جان فشانی ها نمود و با تلاش های پی گیرانه جهت برقراری شریعت اسلام جان عزیز خود را در طبق اخلاص به خدا و قرآن اهدا نمود و شربت شهادت نوشید، شیخ فضل الله نوری است.

شیخ فضل الله نوری

شیخ فضل الله که می دید هنوز قانون آزادی مطبوعات تصویب نشده، روزنامه ها به انبیاء و ائمّه ی معصومین (ع) و مقدّسات مذهبی توهین می کنند و آنها را به تمسخر می گیرند و گردانندگان امور، روشنفکران ضد دین و فراماسونهای وابسته به بیگانه اند، متوجّه شد که هیچ تضمینی برای اصل نظارت فقها و تطبیق قوانین با شریعت اسلام وجود ندارد و اگر اکنون فکری اساسی برای کشور نشود، فردا بسیار دیر خواهد بود. او خود در پاسخ موافقت با مشروطه و سپس مخالفت با آن گفت : «من والله با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بی دین و فرقۀ ضالّه و مُضلّه مخالفم که می خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند، روزنامه ها را که لابد خوانده اید که به انبیاء و اولیاء توهین می کنند و حرفهای کفرآمیز می زنند. من عین (همین) حرفها را در کمیسیونهای مجلس از بعضی نمایندگان شنیدم و از این می ترسم که بعدها قوانین مخالف شریعت اسلام وضع کنند، خواستم از این کار جلوگیری کنم، آن لایحه را نوشتم و تمام دشمنی ها و فحاشی ها از همان لایحه سرچشمه گرفته است. علمایاسلام مأمورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم، چگونه من مخالف با عدالت و مروّج ظلم می شوم؟ من در همین جا «قرآن» را از بغل خود درآورده، قسم خوردم و قرآن را شاهد عقیده ام قرار دادم که مخالف مشروطه نیستم، معاندین گفتند این قرآن نبوده است بلکه قوطی سیگار بوده، حال با همچو مردمی چگونه مخالفت نکنم! چگونه بی طرف شوم و سخنی نگویم».

شیخ فضل الله نسبت به موضوع مشروطیّت مخالفتی نداشت و بحث او در کیفیّت این نوع از حکومت در جامعۀ اسلامی ایران بود. انتقاد او از قانون اساسی و قوانین جزائی و حقوقی و سایر قوانین وزارتخانه ها و ادارات بود. او معتقد بود قانون اساسی ایران باید مطابق با قانون اسلام باشد، چون اکثر مردم مسلمان و پیرو این دین هستند. و به همین دلیل پیشنهاد کرد که به جای مشروطه، عنوان حکومت مشروطۀ مشروعه قرار داده شود، تا مشروعیّت حکومت مانع از تصویب قوانین ضدّ اسلامی شود.

امّا سرانجام با همۀ کشمکش ها و آشوب و بلواهایِ نهضت مشروطیّت، حکومت مشروطیّت بدون مشروعیت برقرار شد. روحانیان و عالمان که پدید آورندۀ این نهضت بودند و در راه آن فداکاری و جانبازی کردند، کنار زده شدند و یا به شهادت رسیدند و حاصل این تلاشها نصیب غرب و غرب گرایان شد و شهید شیخ فضل الله نوری رهبر مشروطۀ مشروعه نه تنها به عنوان مدافع مشروطۀ مشروعه بلکه «به عنوان مدافع کلیّت تشیّع اسلامی» در سیزده رجب 1327 هـ.ق بر سر دار رفت، امّا 74 سال بعد در سیزده رجب 1401 هـ.ق با پیام امام خمینی رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی اوّلین مجلس شورای اسلامی حکومت اسلامی و شرعی افتتاح شد و مشروطه پس از 74 سال حکومت غیرمشروع سقوط کرده حکومت مشروعه جایگزین آن گردید.4

شعر شاعران دوره ی مشروطه که در معرّفی و تعمیق منازعه مشروطه و مشروعه نقش بسزایی داشتند، بدین گونه مورد بررسی قرار می گیرد :

1- ایرج میرزا

ویژگی های فکری ضدمذهبی در شعر ایرج میرزا

1. ستیز با مظاهر روحانیّت و نمودهای مذهبی :

«سبحه و سجّاده و مُهری مرتب کرده شیخ

 

تا چه پیش آید خدایا، دام تزویر است و من»

و در این ستیز تا جایی پیش می رود که به لباس روحانیّت نیز می تازد :

«شاپویی ها خطرناکند و ترسیدن از آن واجب

 

ولی با این خطرناکی من از دستار می ترسم»

یا :

«رندِ شراب خوارم و در سینه ام دلی است

 

پاکیزه تر ز جامه ی شیخ نماز کن

2. ستیز با مذهب و اصول آن و روحانیّت و اهل دین :

برخورد ایرج با مذهب و مذهب مردان، برخوردی سطحی است وی برخلاف لاهوتی و عشقی بنیان های فلسفی ـ اعتقادی دین را رد نمی کند، اگر چه چند بیت در دیوان اشعار او وجود دارد که حاکی از بی اعتقادی او به خداست، امّا همین ابیات را هم تحت شرایط به تقلید از پسند زمانه سروده است :

«خدایا تا به کی ساکت نشینم

 

من این ها جمله از چشم تو بینم

همه ذرّات عالم منتر توست

 

تمام حقّه ها زیر سر توست

چرا پا توی کفش ما گذاری؟

 

چرا دست از سر ما برنداری؟

تو این آخوند و ملّا آفریدی

 

تو توی چرت ما مردم دویدی

خداوندا مگر بی کار بودی

 

که خلق مار در بستان نمودی؟»

و یا در نهایت بی پروایی گفته است :

«کو خدا کیست خدا چیست خدا

 

بی جهت بحث مکن، نیست خدا

آن که پیغمبر ما بود همی

 

ما عرفناک بفرمود همی

 

تو دگر طالب پرخاش مشو

 

کاسه ی داغ تر از آش مشو

آن چه عقل تو در آن ها مات است

 

تو بمیری همه موهومات است»

و آن گاه این انکار با اسائه ادب و هتّاکی می باشد :

«آخدا خوب که سنجیدم من

 

از تو هم هیچ نفهمیدم من

تو گر آن ذات قدیم فردی

 

................................................. »

می توان این طور نتیجه گرفت که این بخش از اشعار وی مربوط به دوره ی دوم شاعری وی ـ بعد از مشروطیّت ـ است زیرا مذهب ستیزی «ایرج میرزا» در دوره ی اوّل شعری خود ـ قبل از مشروطیّت ـ بسیار کم رنگ است وی در یکی از قصاید خود که در مدح نصرت الدّوله پسرعموی ناصرالدّین شاه می باشد، در زمانی که هنوز در تبریز بوده است چنین می سراید :

 «من ساده دل و باده کش و دوست پرستم

 

نه زهد و ورع دارم نه حیله و ترفند

نه مُبغِضِ انجیلم و نه مسلِمِ تورات

 

نه منکر فرقانم و نه معتقد زند»

با این وجود آن چه باعث شهرت ایرج میرزا به لامذهبی شده است، در واقع اشعاری است که لبه ی تیز آن ها به سوی بعضی از اعمال و مراسم مذهبی و برداشت های خاص فقهی از احکام مذهب است. وی در ضدیّت با مراسم عزاداری و روضه خوانی، حجاب زنان و اصول مذهبی و روحانیّت آن قدر راه افراط را پیموده است که خرافه و اصل را یک جا مردود می داند و لحن هتّاک و کلمات رکیکی که در بیان مقصود به کار برده است، مزید بر علّت شده و شعر او را در صف مقدّم مذهب ستیزی قرار می دهد. وی در توهین به روحانیّت و نماز و روزه و خمس و زکات و تشبیه آن ها به چیزهایی که قلم قادر به بیان آن ها نیست این گونه سروده :

«تا ............................................

 

صوم و صلات است پدرسوخته

می نرسد جز به فرومایگان

 

خمس و زکات است پدرسوخته»

و در قطعه ی کوتاه «اَمرَدی رفت تا نماز کند» در حد اعلای گستاخی، نماز را به مسخره
می گیرد :

«امردی رفت تا نماز کند

 

کرد ............................................

فاسقی ............................................

 

گفت سبحان ربی الاعلی»

و متولّیان دین با عناوین شیخ زاهد، واعظ و فقیه به اشکال مختلف مورد حمله و انتقاد او قرار گرفته اند :

* «بویی ز بوستانِ محبّت نبرده اند

 

سالوس زاهدان حقیقت مجاز کن»

 

* «به زهد گربه شبیه است زهد حضرت شیخ

 

نه بلکه گربه تشبّه به آن جناب کند»

 

* «شد برون حضرت شیخ الاسلام

 

ریش را بسته حنا در حمّام

شرکت خود را در مال یتیم
 

 

شفقتی داند بر حال یتیم»

 

* «در ایران تا بود ملّا و مفتی

 

به روز بدتر از این هم بیفتی»

 

* «تو می گویی قیامت هم شلوغ است

 

تمام حرف ملّاها دروغ است

تمام مجتهدها حرف مفتند

 

همه ..................................... »

 

* «فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست

 

چرا که هرچه کند حیله در حجاب کند

چو نیست ظاهر قرآن بر وفق خواهش او

 

رود به باطن و تفسیر ناصواب کند»

 

* «به حیرتم ز که اسرار هیپنوتیسم آموخت

 

فقیه شهر که بیدار را به خواب کند

تو نیز پرده ی عصمت بپوش و رخ بفروز

 

بهل که شیخ دغا ................... کند»

«ایرج میرزا» در هجو «شیخ فضل الله نوری» در شعری با مطلع زیر می گوید :

«حجّت الاسلام کتک می زند

 

بر سر و مغزت د گنگ می زند»

هتّاکانه شیخ را مورد حمله قرار می دهد.

و یا در قطعه ای به نام «اشک شیخ» در هجو «شیخ» چنین سروده است :

«نعوذبالله از آن قطره های دیده شیخ

 

چه خانه ها که از این آبِ کم خراب کند

شنیده ام که به دریای هند جانوری است

 

که کسب روزی با چشم اشک یاب کند

به ساحل آید و بی حس به روی خاک افتد

 

دو دیده خیره به رخسار آفتاب کند

شود ز تابش خور، چشم او پر از قی و اشک

 

برای جلب مگس دیده پر لعاب کند
 

چو گشت کاسه ی چشمش پر از ذُباب و هَوام

 

به هم نهد مژه و سر به زیر آب کند

به آب دیده ی سوزنده تر از آتش تیز

 

تن ذباب و دل پشه را کباب کند

چو اشک این حیوان است اشک دیده ی شیخ

 

مرو که صید تو چون پشه و ذباب کند»

و در عارف نامه به عارف قزوینی این طور نصیحت می کند که اگر بخواهد کارش رو به راه شود و سعادت به وی رو کند باید :

«دو ذرعی مولوی را گنده تر کن

 

خودت را روضه خوانی معتبر کن

عموم روضه خوان ها بی سوادند
 

 

تو را این موهبت تنها ندادند»

و در جایی دیگر :

«از آن گروه چه خواهی که از هزار نفر

 

اقلّ دویست نفر روضه خوانِ خر دارد

دویست دیگر جن گیر و شاعر و رمّال

 

دویست واعظ از روضه خوان بتر دارد»

«ایرج میرزا» حتّی به مردان روحانی اتّهام سوء استفاده از ابزاری مانند جعل حدیث می زند :

«احادیث مزخرف جعل می کن

 

...................... را نعل می کن»

 

3. شک و تردید در معاد و رستاخیز :

شک و تردید در معاد و رستاخیز پس از مرگ و نهایتاً انکار آن به این شکل در شعر ایرج میرزا نمود پیدا می کند :

«رسول دید که جمعی گسسته افسارند

 

به چاره خواست کشان ربقه در رقاب کند

بهشت و دوزخی آراست بهر بیم و امید

 

که دعوت همه بر منهج صواب کند»

و در بیت زیر بهشت و دوزخ را ساخته ی ذهن پیامبر برای ترسانیدن مردم می داند :

«به قدر فهم تو کردند وصف دوزخ را

 

که مار هفت سر و عقرب دو سر دارد»

 

4. انتقاد از مراسم عزارداری و روضه خوانی :

«ایرج میرزا» در ظاهر از مراسم قمه زنی انتقاد می کند، امّا در باطن تمام مراسم عزاداری ماه محرّم را به تمسخر می گیرد و می سراید :

«زن .... چه می کشی خودت را

 

دیگر نشود حسین زنده

کشتند و گذشت و رفت و شد خاک

 

خاکش علف و علف چَرنده

امّا دگر این کُتَل مُتَل چیست

 

وین دسته ی خنده آور

در سیزده قرن پیش اگر شد

 

هفتاد و دو سر ز تن فکنده

امروز چرا تو می کنی ریش

 

ای در خور صد هزار خنده

کی کشته شود دوباره زنده

 

باد نفرین تو بر کشنده ... »

و در قصیده ای طولانی به نام «شب جمعه خدمت حاج امین» پس از شرح مجلس عیش و نوش و افراد حاضر در مجلس بیان می کند که چگونه در انتها وقتی سرها از باده گرم شد، زن های مطرب حاضر در مجلس در عالم مستی به تعزیه خوانی می پرداختند :

«کشید کار در آخر به تعزیت خوانی

 

که باده نوشان سرمست و باده نوشین بود

یکی سکینه یک مادر وهب می شد

 

همان دو باز سنان بود و شمر بی دین بود

چو شمر حضرت عبّاس را طلب می کرد

 

حکایت سپر و گرز بود و زوبین بود
ج

 

5. شکایت از آفریدگار :

«تا خدا ترک خدایی گوید

 

وز خداییش جدایی جوید

ول کند کرسی و عرش همه را
ج

 

کم کند از دو جهان، همهمه را»

 

6. تظاهر علنی به ارتکاب منکرات :

در شعر ایرج میرزا مانند بعضی از شاعران این دوره ـ تا حدودی ملک الشّعرای بهارـ بیان و توصیف مجالس عیش و نوش و فساد به عنوان یک مشخّصه ی فکری، نمایان است. ایرج میرزا در این میدان کار را به هتّاکی و بیان زشت ترین جنبه های عملی فساد می کشاند و از هیچ چیز ابا ندارد، بی تردید این دسته از اشعار او در کمتر جایی قابل استناد و نقل و قول هستند و خواننده ی محترم را برای یافتن این مضامین به عناوین صفحات مورد نظر به اصل دیوان ایرج میرزا ارجاع
می دهیم مانند «مزاح با یکی از وزیران» ص28؛ شعر «مطایبه» ص29؛ «وسوسه» صفحات37، 38، 39، 40؛ «شب جمعه خدمت حاج امین» ص14؛ «جهاد اکبر» ص187؛ قصیده ی «سیه چشم نامهربان» صفحات 50، 51، 52؛ «حیله» ص 193؛ قطعه ی «پیام به ناظم الدّوله» ص193 و در اکثر ابیات مثنوی های بلند «عارف نامه» و «زهره و منوچهر» مضامینی از قبیل ابتلا به بیماریهای مقاربتی، هم جنس بازی، زن بارگی، شراب خواری و استعمال مواد مخدّر با اشعاری صریح، عریان و وقیح عرضه شده است.5

2- عارف قزوینی

در شعر عارف ستیز با مذهب و شعائر مذهبی بسیار وسیع مطرح شده است. او هرگاه به این مضامین روی آورده، بسیار هتّاک و بی پروا است. دشمنی عارف با روحانیّت در شعر فارسی نمونه و مانند ندارد. این دشمنی، برخاسته از عداوت ریشه دار او با پدر و محرومیت های دورۀ نوجوانی و جوانی اش می باشد.6

 

 

ویژگی های فکری ضدّ مذهبی در شعر عارف قزوینی

الف) ستیز با نمودهای مذهبی :

عارف مانند سایر شاعران دوره ی مشروطه به تقلید از قدما، سبحه (تسبیح) و سجّاده و مهر را ابزار نیرنگ و ریا و دام راه عوامّ النّاس معرّفی می کند و می سراید :

«تا که عمّامه کفن یا که چماق تکفیر

 

نشکند جبهه ز زهد حلّ معمّا نشود»

(دیوان عارف قزوینی، ص267)

«از خاینین وطن جز به پای چوبه دار

 

میان جمع تو تفریق در حساب مکن»

(همان کتاب، ص268)

«تا به اخلاقی و اشرافی فرمانفرماست

 

تا ابد حالت ایران به همین منوال است»

(همان کتاب، ص249)

«همان گروه که تسبیح می کشیدند، آب

 

چه شد که خرقه ی سالوس بر شراب زدند»

(همان کتاب، ص243)

«گناه خویش به تسبیح می شمارد شیخ

 

شماره گو چه کنی از شماره بیرون است»

(همان کتاب، ص438)

ب) ستیز با لباس روحانیّت :

در کنار موارد فوق الذّکر می توان به ستیز و دشمنی عارف با لباس روحانیّت نیز اشاره کرد، لباس روحانیّت شاید به عنوان یک هنجار سنّتی ایرانی در مقابل هنجارهای غربی (اروپایی) مورد بی مهری و بعض و کینه ی شاعران دوره ی مشروطه قرار گرفته و گاه مانند فحش و ناسزایی از طرف آنان عنوان می شود شاید یکی از دلایل، برای تشویق رضاخان به متّحدالشّکل کردن لباس و طرح کلاه پهلوی، زمینه سازی های روشن فکران و شاعران، طی سال های قبل از حکومت وی بود که عارف در زندگی نامه ی خود معترف می شود که «هیچ فحشی برای من بالاتر از این که مرا «شیخ» خطاب بدهند، نیست». و یا در جایی دیگر می گوید : «... پدرم با داشتن دو پسر از من بزرگ تر چون مرا روضه خوان خیال می کرد، وصی خود قرار داده روزی از جمعیّتی دعوت شد پس از صرف چایی و شربت و شیرینی مرا زیر یک بار ننگینی بردند یعنی عمّامه بر سر من کردند».

و در این زمینه عارف می سراید که :

* «من از این خرقه ی سالوس به در خواهم شد

 

ترک عمّامه و دستار و ردا خواهم کرد»

(همان کتاب، ص229)

 

* «گذشت زاهد و لب، تر ز دور باده نکرد

 

ببین چه دور خوشی دید و استفاده نکرد»

(همان کتاب، ص210)

«گذشت بر سر ما صاحب الزّمان دجّال

 

عمامه دار دگر پای در رکاب مکن»

(همان کتاب، ص269)

«بگو به شیخ هر آنچ از تو بر مسلمانی

 

رسید از اثر جهل بود و نادانی»

(همان کتاب، ص257)

«تا بود عمامه بار دوش، گروهی

 

سور چرانند و خر سوار علی جان»

(همان کتاب، ص308)

«چو شیخِ مغز خالی پر حرف یاوه گوی

 

ایراد بی جهت سر هر گفتگو مگیر»

(همان کتاب، ص273)

عارف در تصنیفی برای سیّد ضیاء می گوید :

«کردی تو رسوا، هر فرقه ای را شیخ و مکلّا

 

عمّامه شد سیلی خور از طرف کلاهت بازآ»

(همان کتاب، ص412)

حتّی در زمانی که رضاخان سعی داشت که لباس روحانیّت را از متن جامعه حذف کند و به پیروی از ترکیه، با صدور جواز تنها عدّه ای معدود و انتخاب شده را مجاز به پوشیدن آن نماید، عارف اقدامات دولت را کافی ندانسته، می سراید :

«کلاه پهلوی آن روز سرفرازی بود

 

که شیخ و خرقه و دستار و خرقه پوش نبود»

(همان کتاب، ص437)

ج) ستیز با آخوندهای درباری :

مخالفت و ستیز او با روحانیّت و به خصوص آخوندهای درباری بر این اساس بود که با ریاکاری اهداف خود را فقط در نظر داشتند و مانع پیشرفت کشور می شدند :

«داغدار است دل از دست ریا کاری شیخ

 

بس سیه کاری، کاین داغ به پیشانی کرد»

(همان کتاب، ص434)

«برو که جغد نشیند به خانه ات ای شیخ

 

چه خانه ها که تو محتاج بوربا کردی»

(همان کتاب، ص234)

«به شیخ شهر زمستان بگو که بیش از حد

 

به حد غیرتجاوز ز حد به در نکند»

(همان کتاب، ص271)

 

«چو مال وقف، شریعتمدار می دزدد

 

من از چه ره گله از دزد و راهزن دارم»

(همان کتاب، ص261)

«از پرده کار زهدفروشان برون افتاد

 

روزی که پا به دایره ی امتحان زدند»

(همان کتاب، ص223)

و برداشتی که به نظر می رسد این است که هدف نهایی عارف هم چون سایر شاعران این دوره که به عمد یا ناآگاهانه با خواسته های سرمایه داری وابسته به بیگانه ـ که رضاخان
نماینده اش شده است ـ پیوند بخورد یعنی جامعه ای عاری از مذهب، بدون روحانی و الگو گرفته از غرب که عارف خیلی صریح طرح آن را بیان می کند :

«کی ببینم که در مسجد جامع گشته

 

ریش و عمّامه، کراوات فلفلحلحح»

(همان کتاب، ص327)

د) ستیز با اعمال و اعتقادات مذهبی :

مراسم و اعمال مذهبی به طور مکرّر از طرف وی مورد حمله قرار گرفته است خصوصاً مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله حسین (ع)، می باشد و دیگر اسائه ی ادب او نسبت به اماکن متبرّکه و حرمین شریفین است، وی حتّی قضا و قدر را مورد حمله قرار می دهد و در گله و شکایت از آفریدگار گاه به کفر و شرک نزدیک می شود و مفاهیم کفرآلود در فضای شعر او موج می زند.

هـ) حمله و انتقاد از مراسم عزاداری :

«دسته و سینه زن علامتِ خر

 

با علامت الی القیامت خر

در کدامین طویله ای از دیر
ج

 

دیده ای خر به خود زند زنجیر

گر نبودیم ما ز خر، خرتر

 

نشدی کار ما از این بدتر

روسبی در میانه ی همه زن

 

از خریّت به فرق خود قمه زن

نیست بالله این عزاداری

 

که کنی گریه مردم آزاری»

  (همان کتاب، ص300)

و) اسائه ادب به اماکن متبرّکه و حرمین شریفین :

«دانم تو را مقام نبوّت نه در خور است

 

گر شرک یا که کفر علی الله خدا شدی

هرکس به دل زیارت کویت کند هوس

 

مشهد، مدینه، مکّه شدی کربلا شدی»

(همان کتاب، ص393)

و در بیتی دیگر می گوید :

«بلای دست تو مطرب به مغز واعظ شهر

 

بزن که مجلس ما را تو کربلا کردی»

(همان کتاب، ص234)

و در شعری که برای معشوقه ی ارمنی خود سروده است، او را به حدیث کسا تشبیه می کند :

«نامت شفای هر مرض عاشقان شده است

 

ای مایه ی حیات، «حدیث کسا» شدی»

(همان کتاب، ص393)

ز) حمله به قضا و قدر :

«حرف قحط است مگر باز به منبر واعظ

 

از قضا و قدر و عالم ذر می گوید

بوالبشر یک غلطی کرد که شیطان تا حشر

 

ذیحق است ار بد از افراد بشر می گوید»
 

(همان کتاب، ص210)

ح) شکایت از آفریدگار و روزگار :

«کاش مرا نیافریده بود که عمری

 

شاکیم از آفریدگار علی جان

گر فتدم فرصتی به دست برآرم

 

از فلک و چرخ دون دمار علی جان»7

(همان کتاب، ص313)

3- ملک الشّعرای بهار

بهار، که در اوایل جوانی و به فرمان مظفّرالدّین شاه به مقام ملک الشّعرایی آستان قدس رضوی رسیده بود، کوشید اندیشه های دینی و گرایش های مذهبی خود را به صورت های گوناگون در شعرش منعکس کند. از این رو در آثاری که از دوران جوانی او باقی است، همه جا جلوه های دیانت و مبانی اعتقادی وی دیده می شود. مدح ائمّه (ع) و ذکر مناقب آنها، سرودن مرثیه در رثای ائمّه (ع) و ذکر اعیاد و مراسم مذهبی در شعرش به وفور دیده می شود.

بهار در میان مدایح خود دربارۀ ائمّه (ع)، بیشترین توجّه را به امیر مؤمنان، علی (ع) مبذول
می دارد و قصاید زیادی را در منقبت و ستایش و وصف او می سراید.

بهار در دورۀ نخستین شاعری خود، که همانا دوران جوانی او در مقام ملک الشّعرای آستان قدس رضوی است، فصاید غرّای زیادی دربارۀ ائمّه (ع) و شخصیّت های مذهبی سروده است. منقبت سیّدالشّهداء و ولادت او، ولادت امام جعفر صادق (ع) و ... از جملۀ آنهاست.

گونۀ دیگری از اشعار دینی و مذهبی بهار را «توصیف اعیاد و مراسم دینی» تشکیل می دهد. در دیوان دو جلدی او از این دست اشعار فراوان دیده می شود، نمونه های بارز و شاخصی وجود دارد که هر کدام از آنها بازتاب اندیشه های دینی و گرایش های مذهبی او را در نخستین سال های شاعری نشان می دهد، گرایشی که بعداً و با توجّه به اوضاع سیاسی ـ اجتماعی جامعه و وقوع انقلاب مشروطه، سیر نزولی طی کرده و بیشتر به سمت سیاست و اجتماع سوق پیدا کرد.8

الف) ویژگی های فکر ضدّ مذهبی در اشعار ملک الشّعرای بهار :

در شعر بهار این مضمون چنین جلوه می کند :

«مفتی شهر خراب از می ناب است بیا

 

کاقتدایی ز ارادت به امامی بکنیم»

(دیوان ملک الشّعرای بهار، ج2، ص411، نسخه ی مهرداد بهار)

وی در بعضی از اشعارش به این دلیل با روحانیان مخالف است که اساساً روحانی هستند، یعنی به صرف این که کسی این لباس را بپوشد شاعر دشمنی خود را آشکار می کند.

«شیخ و واعظ که هادی بشرند

 

به خدا کز خدای بی خبرند»

(دیوان ملک الشّعرای بهار، ص610، نسخه ی شهلا انسانی)

«چون خرد گشت بر جهان سالار

 

شیخ و شحنه روند و منبر و دار»

(همان کتاب، ص612)

و در این راستا از «وعاظ» و «روضه خوان ها» نیز انتقاد می کند :

«هست با شیخ و شحنه تیغ و عصا

 

کس نیارید چخید با رؤسا»

(همان کتاب، ص633)

«بهار» حتّی نسبت به پوشش روحانیّت با اشاراتی کنایه آمیز وگاه صریح حمله می کند. مثلاً در خطابه چهارم به مناسبت ماجرای برداشتن «عمّامه» و مُکلّا شدن خود، می گوید :

«فاطمی آن دکتر علم حقوق

 

آن به عدالت زده در شهر، بوق

کرده مرا در سر عدلیه خوار

 

سخت برآورد ز جانم دمار

ساخت برایم ز مروّت کلاه

 

طرفه کلاهی که ندیده ست شاه

ننگ عمامه ز سرم کرد دور
ج

 

هشت کله را به سر من به زور»

(دیوان ملک الشّعرای بهار، ج2، ص156، نسخه ی مهرداد بهار)

در همین راستا بهار دست به انتقاد از مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله حسین (ع) می زند و اعمال و سخنان دسته های سینه زنی را نکوهش می کند :

«گاه عریان گشته با زنجیر می کوبند پشت

 

گه کفن پوشیده فرق خویش پرخون می کنند

گاه بگشوده گریبان، روز تا شب سینه را

 

در معابر با شرقّ دست، گلگون می کنند

گه به یاد تشنه کامان زمین کربلا

 

جویبار دیده را از گریه جیحون می کنند

وز دروغ گنده ی «یا لیتنا کنا معک»

 

شاه دین را کوک و زینب را جگرخون می کنند

بر «یزید» زنده می گویند، هر دم صد مَجیز

 

پس شماتت بر «یزید» مرده ی دون می کنند

پیش ایشان صد عبیدالله سرپا، وین گروه

 

(دیوان ملک الشّعرای بهار، ص263، نسخه ی شهلا انسانی)

ناله از دست عبیدالله مدفون می کنند»
ج

ب) رویارویی (ستیز) با خلقت و آفرینش هستی و آدم :

پیدایش خلقت و آفرینش هستی و آدم بر روی زمین تا قبل از مشروطه تفسیری الهی داشت و بر پایه ی کتب آسمانی و احادیث مذهبی بود ولی با انتشار نظریه ی «بنیاد انواع» داروین در غرب این نظریه خدشه دار شد و بهار مانند سایر شاعران مشروطه که بر اثر آشنایی با آرا و اندیشه های «ولتر»، «منتسکیو»، «داروین» و «روسو» به نوعی نگرش شک آلود نسبت به خلقت و آفرینش و حتّی معاد رسیده بود :

«آن مهندس که این بنا پرداخت

 

کس نداند که از برای چه ساخت

کشف کردم به معرفت قدری

 

که رسیدم به قرب لا ادری»
ج

(همان کتاب، ص610)

«الغرض ای خدای نادیده

 

از تو چیزی، کسی نفهمیده

ما بهشت تو را نمی خواهیم

 

سرنوشت تو را نمی خواهیم»

(همان کتاب، ص674)

وی برخلاف نظام تفکّر سنّتی جامعه، جهان هستی را فاقد نظم و انضباط می بیند :

«در سراپای جهان گر بنگری باری درست

 

کاین جهان غیر از اساس نامنظم هیچ نیست»

(دیوان ملک الشّعرای بهار، ج2، ص376، نسخه ی مهرداد بهار)

و هستی (زندگی) را محصول تصادف می داند :

«زندگانی ز تصادف زاده

 

و اتّفاقی است شگرف افتاده»

(همان کتاب، ج2، ص219)

هم چنین در مورد آفرینش انسان عقایدی مشابه «عشقی» دارد.  او بشر را از نسل «بوزینه» معرّفی می کند :

«تویی آن حلقه ی مفقوده که او

 

بین بوزینه و جنس بشر است»

(همان کتاب، ج2، ص376)

ج) شک و انکار رستاخیز و معاد :

«بهار» با شک و تردید از وجود رستاخیز و معاد سخن گفته است، وی می سراید :

«گر بدانم که جهان دگری است

 

وز پس مرگ همانا خبری است

ننهم دل به هوا و هوسی

 

واندر این نشئه نمانم نفسی

ای دریغا که بشر کور و کر است

 

وز سرانجام جهان بی خبر است

(همان کتاب، ج2، ص20)

پس آرزو می کند ای کاش رستاخیزی پس از مرگ باشد :

«کاش بودی پس مردن چیزی

 

حشر و نشری و رستاخیزی

پس این قافله جز گردی نیست

 

بدتر از بی خبری دردی نیست»
ج

(همان کتاب، ج2، ص219)

در جایی دیگر می گوید :

«اختیار جهان اگر با توست

 

از چه رو کارهاست ناقص و سست

ور تو را بر زمانه نیست نگاه

 

چیست پس فرق بنده با الله

ما بهشت تو را نمی خواهیم

 

سرنوشت تو را نمی خواهیم»
ج

(دیوان ملک الشّعرای بهار، ص674، نسخه ی شهلا انسانی)

و در دنباله ی این شعر سخنانی می گوید که قلم قادر به نقل آن ها نیست و در پایان خیلی رندانه می گوید :

«آن چه گفتم تمام طیبَت بود

 

نز سر جهل و شک و رَیبت بود»

(همان کتاب، ص675)

د) تظاهر علنی به ارتکاب منکرات :

در دیوان بهار کم و بیش ـ نه به اندازه ی ایرج میرزا ـ نشانه هایی از بیان ارتکاب فساد دیده می شود :

«عرق ساده به ز کنیاک است

 

به ز مرفین و چرس و تریاک است

گر تو را نیست حال معده خراب

 

می توان خورد گاه گاه شراب

(دیوان ملک الشّعرای بهار، ج2، ص134، نسخه ی مهرداد بهار)

هـ) دین گریزی :

در قیاس با «عشقی» و «عارف» و «لاهوتی» و «ایرج» که دین ستیز بودند «محمّدتقی بهار» در خانواده ای مذهبی متولّد شده بود و در جای جای دیوانش علایم مذهبی بودن او آشکار است. در عین حال به هنگام فتح تهران به دست ملّیون، قصایدی در ستایش ستّارخان و دیگر آزادی خواهان سرود که مورد نارضایتی روس واقع شد و با «زمینه سازی کنسول روس منجر به تکفیر و سپس اخراج بهار از مشهد می شود».

«گرچه از کفریّ کافر ماجرایی طبع دور

 

گام های انقلابی لیک، بی کیفر نبود
 

در هزار و سیصد و سی، روسیان روسپی
ج

 

طرد کردندم به ری، زیرا کسم یاور نبود

از خدا بیگانه ام خواندند اندر مرز توس

 

(دیوان ملک الشّعرای بهار، ج1، ص205، نسخه ی مهرداد بهار)

از خدا بیگانگان، امّا به پیغمبر نبود»

4- ابوالقاسم لاهوتی

ویژگی های فکری ضدّ مذهبی در شعر لاهوتی

ستیز با مذهب و نمودهای آن :

او به طور مکرّر از مذهب انتقاد می کند و مقصود وی از بیان واژه هایی مانند «شیخ»، «ملّا» و «آخوند» ریاکاران و دروغ گویان است که به نادرست در شمار درست کاران راه یافته اند و در این ستیز تا جایی که خدا را سرچشمه ی همه ی گناهان می داند و از مردم نیز دعوت می کند که خود سرنوشت خویش را به دست گیرند و از اطاعت «شیخ» و «امیر» دوری جویند :

«هرکجا، هر ظالمی، ظلمی کند بر رنجبر

 

چون نکو بینی، به حکم شیخ ملعون می کند»

(دیوان ابوالقاسم لاهوتی، ص924)

«شیخ اگر خودسر بماند هی خرابی می کند

 

بهر این خر، دایماً افسار در کار است و بس

تا شود آباد، بنیان حیات رنجبر

 

انهدام مسجد و دربار در کار است و بس

دین بود خار ره آزادی زحمت کشان
ج

 

با معارف، کندن این خار، در کار است و بس»

(همان کتاب، ص928)

«کمند بندگی بر گردن بیچارگان محکم

 

ز بند سبحه شد یا رشته ی زنار یا هر دو؟

به قتل و غارت دهقان و استثمار زحمت کش

 

فقط مسجد بود بانی و یا دربار یا هر دو؟

بنای ظلم و استبداد صنف مفت خور، ویران

 

ز چکش می شود یا داس جو هردار یا هر دو؟»

(همان کتاب، ص126)

 

«فَعله می میرد ز جوع و شیخ و مرشد میهمان

 

این به آب کوثر و آن با حشیشم می کند»

(همان کتاب، ص73)

«به دو دست آبله دار تو، که به جز دو بازوی کار تو

 

نبود معاون و یار تو، نه خدا نه شیخ و نه پادشاه»

(همان کتاب، ص79)

«باده بنوش ای مقیم کشور شورا

 

شادی ملکی که شیخ و شاه ندارد»

(همان کتاب، ص80)

«فساد زاهد آلوده دامان را چه می دانی

 

تو را با نام دین خوابانده در گهواره ی غفلت»

(همان کتاب، ص87)

«مگر خدای من است او: که تا از او دورم

 

ز خود برآمده غرق خدا خدا! شده ام»

(همان کتاب، ص110)

 

«شهادت می دهم بر این که: من از ملّت کارم

 

نژاد و سعی و تخم و رنج و نسل دوده ی زحمت

وطن، روی زمین و دین من فرموده ی زحمت

 

به جز زحمت ندارم مذهبی این است اقرارم»

(همان کتاب، ص162)

«خسته بُد، گرسنه بُد لیک، نمی خواست کمک

نه ز شیخ و نه ز شاه

به جز از فعله و دهقان، نه به فکر دیار»

(همان کتاب، ص267)

«قلندر به او گفت : کار خداست

 

خدا، خالق این گناهان ماست

خدا داده چون این گناهان به ما

 

چرا رنجی از من؟ برنج از خدا»
ج

(همان کتاب، ص335)

«کار گر، از دین و دولت چون که استثمار گردد

 

تا بمیرم، دشمنی با مسجد و دربار دارم

گر خدایی هست ظالم را چرا می پروراند

 

ول کن ای زاهد من این افسانه را انکار دارم»10

(همان کتاب، ص922)

5- فرّخی یزدی

فرّخی یزدی با آن که شاعری «سوسیالیستی» مسلک است، امّا در لابه لای اشعارش اعتقادات مذهبی و دینی او را می توان یافت. در بعضی ابیات اعتقاد و ایمان خود را به روز «معاد» و بازگشت به درگاه الهی بیان می کند. شاعر نظم حاکم بر جهان را بیهوده نمی پندارد و معتقد است که گردش افلاک و روزگار تابع نظم خاصّی است  که دلیل بر ناظم و گردانندۀ آنهاست :

«نیست بیخود گردش این هفت کاخ گردگرد

 

زان که هر گردنده را ناچار گرداننده است»

(دیوان فرّخی یزدی، غزل 30، ص99)

فرّخی یزدی در روزنامۀ طوفان، سال دوّم، شمارۀ هشتم، در تاریخ 30 سنبله 1301 شمسی، مقاله ای تحت عنوان «ابوالهول ارتجاع» نوشته که قسمت هایی از آن چنین است :

«فشار ارتجاع هر روز دایم التّزاید، زندگانی با شرافت در این محیط مرگبار و مذلّت خیز را، غیرممکن می سازد. عوامل دولت انگلستان در شرق عموماً، و در بین النّهرین و ایران خصوصاً،
بی باکانه دو اسبه بر پیکر آزادی خواهان تاخته، دست های آلوده و ناپاک خود را تا مِرفَق به خون پاک احرار رنگین می نمایند. یا باید مانند قائدین شجاع و فداکار اسلام (حسین (ع)، مصعب ابن زبیر) با یقین به مرگ و مغلوبیّت دامن شهامت و جانبازی به کمر استوار نموده، یا ایستادگی و استقامت در برابر ابوالهول خودسری و ارتجاع، سعادت و افتخار ابدی را در ریزش خون بی گناه خویش مشاهده نمود؛ یا اینکه مانند شیخ بزرگوار، نصیرالدّین توسی، بایستی از این شهر خاموشان و کشور سراسر ننگ و افتضاح رخت بربسته، با کوشش فراوان هلاکوی صالحی به چنگ آورده، با مشت آهنین و شمشیر انتقام او، دماغ ارتجاع را به خاک پستی و مذلّت سایید.11

ویژگی های فکری ضدّ مذهبی در اشعار فرّخی یزدی

الف) ستیز با نمودهای مذهبی :

«فرّخی» هم چون سایر شاعران این دوره به تقلید از قدما با سبحه (تسبیح) و سجاده و مُهر به ستیز برخاسته است و آن ها را «ابزار تزویر» و نیرنگ واعظ و شیخ و زاهد می داند :

«جز دل سوراخ سوراخش نبود از دست شیخ

 

دانه دانه چون شمردم سبحه ی صد دانه را»

(دیوان فرّخی یزدی، ص79)

«فرّخی را رشته ی تسبیح سالوسی فریفت

 

گر، نهانی متّصل آن رشته با زنّار بود»

(همان کتاب، ص123)

«رشته ی تسبیح سالوسی بد آمد در نظر

 

زین سپس دست من و زهد تو و زنّار خوب»

(همان کتاب، ص92)

ب) ستیز با روحانیّت و اهل دین :

«فرّخی» مانند سایر شعرای این دوره با «مردان مذهبی» به مخالفت برمی خیزد و به نظر نگارنده علّت این مخالفت از ستیز او با مذهب نشأت گرفته است و مانند قدما تنها به دلیل سالوس و ریاکاری با «روحانیّون» مخالف نیست، بلکه او آنان را به سخره می گیرد :

«شاه و شیخ و شحنه درس یک مدرّس خوانده اند

 

قیل و قال و جنگشان هم از سر نیرنگ بود»

(همان کتاب، ص148)

«شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستند

 

شاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست»

(همان کتاب، ص97)

«شهر خراب و شحنه و شیخ و شهش خراب

 

گویا در این خرابه به غیر از خراب نیست»

(همان کتاب، ص107)

«شیخ و شه و شحنه، عیش و نوش همه را

 

بردند و برادرانه قسمت کردند»

(همان کتاب، ص235)

«ای شیخ از حصیر فریبم مده به زرق

 

کآید ز بوریای تو بوی ریا هنوز»

(همان کتاب، ص150)

«آن که ما او را صمد جو، سال ها پنداشتیم

 

در نهانش صد صنم پیچیده در دستار بود

زاهد مردم فریب ما که زد لاف صلاح
ج

 

روز اندر مسجد و شب خانه ی خمّار بود»

(همان کتاب، ص122)

وی به هم دستی «روحانیان با حکومت ها» اعتقاد دارد و آن ها را سدّ راه آزادی می داند :

«شیخ و شاب و شاه و شحنه همره شب رو شدند

 

متّفق بر محو آزادیّ و استقلال ما

(همان کتاب، ص85)

* «شیخ از آن کند اصرار، بر خرابی احرار

 

چون بقای خود بیند، در فنای آزادی»

(همان کتاب، ص177)

او مانند سایر شعرای این عصر، روحانیت را به سوء استفاده از ابزاری مانند فتوا متّهم می کند :

«تکفیر و ارتجاع و خرافات و های و هوی

 

از این طریق، طی مراحل نمی شود»

(همان کتاب، ص126)

هم چنین وی اعتقاد دارد که دین در دست متولّیان آن، به ابزار سلطه و استثمار مردم تبدیل شده و در این امر «مسجد و دربار» شریک هستند.

«القصه به نام حفظ اسلام ز کفر

 

یک دسته ز روی سادگی رنگ شدند»

(همان کتاب، ص227)

«با عوامل تکفیر، صنف ارتجاعی باز

 

حمله می کند، دایم بر بنای آزادی»

(همان کتاب، ص177)

ج) نفی دین :

«فرّخی یزدی» برخلاف «لاهوتی» از مقابله ی علنی و مستقیم با مذهب خودداری کرده است و به نظر می رسد این اجتناب، عمدی و حساب شده باشد و موارد اندکی در دیوان وی مشاهده شد، که احتمالاً به پیروی از اندیشه ی وارداتی «سوسیالیسم» به سرودن آن ها مبادرت ورزیده است :

«چگونه پای گذاری به صرف دعوت شیخ

 

به مسلکی که ندارد مرام آزادی

(همان کتاب، ص181)

«در حیرتم به ملّت ایران که از چه روی

 

معتاد، گوش خود به اراجیف می کند»12

(همان کتاب، ص149)

6- میرزاده عشقی

ویژگی های فکری ضدّ مذهبی در اشعار میرزاده عشقی

الف) ستیز با پروردگار، طبیعت، آفرینش، کاینات :

از بررسی دیوان کوچک او درمی یابیم که، در اواخر عمر دچار بدبینی و یأس مفرطی شده، همه کس و همه چیز را با حقارت و تردید می نگریست و به قدری از محیط سفله پروری که خاینین و به خصوص رضاخان در آن میدان داری می کردند، آزرده شده بود که به همه نیش
می زد و می بینیم که : «آن چه از این روح حسّاس می تراود ناسزا به همه ی جهان و کاینات است حتّی خالق یکتا نیز از این ناسزاگویی وی مصون نمی ماند».

و تا جایی پیش می رود که خلقت خود را ناجور می پندارد و از خلقت خود اظهار نارضایتی می کند :

«خلقت من در جهان یک وصله ی ناجور بود

 

من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود»

(کلّیات مصوّر عشقی، ص337)

در جایی دیگر خلقت و جهان هستی و تمام کاینات را به تمسخر می گیرد :

«به اعتقاد من این کاینات بازیچه است

 

به حیرتم من از این بچّه بازی تکوین»

(همان کتاب، ص191)

«از چه بر اوضاع کاینات نخندم

 

سخره بازیست این جهان زبر و زیر

(همان کتاب، ص344)

و گاهی این ستیز او به صورت شکایت از روزگار، آسمان، چرخ و فلک و طبیعت و
بی اعتنایی به این پدیده ها آشکار می شود :

«به پا از گردش چرخ است این دنیای نازیبا

 

سزد زین ناستوده گردشت، ای چرخ برگردی
ج

از این زیر و زبر گردی و بنیان و بن ای گردون

 

من آن خواهم که از بنیان و پی، زیر و زبر گردی»

(همان کتاب، ص351)

«بر بی شمار مهر فلک، پشت پا زدم

 

خصم چون من فلک زده ای را شماره نیست
ج

عار آیدم من ار به فلک اعتنا کنم

 

از من به چرخ جز به حقارت نظاره نیست»

(همان کتاب، ص366)

«زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم ما

 

ای چرخ زیر و روی تو، زیر و زبر کنم»

(همان کتاب، ص377)

هرچند که این مضمون در ادبیات گذشته ایران وجود داشته و شاعران از چرخ و فلک و روزگار نالیده اند، حافظ می گوید :

«چرخ بر هم زنم ار، غیر مرادم گردد

 

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک»

(همان کتاب، ص480)

و در واقع شکایت آن ها از مردم زمانه بوده است حتّی در شعری که از امام حسین (ع) در دست هست، شکایت از مردم روزگار اراده شده است آن جا که امام (ع) می فرمایند :

«یا دَهرُ، اَُفُ لَکَ مِن خَلیل

 

کَم لَکَ بِالاشراقِ وَالاَصیل»

اما در شعر این دوره می بینم که شکایت از چرخ و روزگار و فلک تعریض به پروردگار متعال است. «عشقی» در شعری به نام «در نکوهش روزگار» آن چه که در دل دارد به روزگار می گوید ولی خواننده ی شعرش بی درنگ درمی یابد که در حقیقت وی آن چه را که می خواسته به خالق بگوید به نام روزگار سروده است :

«خیره و بی اعتبار و رهگذر و بدرهی

 

هر قدم در رهگذارت زیر پا بینم چهی

وای که گرداننده ی گردیدن مهر و مهی

 

پرده دار روزگار و خیمه ساز شب گهی

چون تو تا دیدم، مداری بی قرار

روزگــــار، ای روزگـــــار

گر تو عادل بودی، آخر خلقت ظالم چه بود؟

 

گر تو یکسان خلق کردی، جاهل و عالم چه بود؟

ور تو سالم بوده ای، این کار ناسالم چه بود؟

 

توده ای محکوم امر و آمری حاکم چه بود؟

روزگار، ای بد شعار نابکار

روزگـــار، ای روزگــار»

(همان کتاب، ص314)

در جایی دیگر می گوید :

«تو به فرمانده اوضاع کنون می خندی

 

من به فرماندهی کن فیکون می خندم

(همان کتاب، ص376)

وی هم چنین، چرخ و دهر را بی پدر و مادر خطاب می کند و صفاتی چون کوری و کری را به آن نسبت می دهد :

«چرا ای بی سر و پا چرخ و دهر بی پدر و مادر

 

ز مادر مهربان تر، دایه بر هر بی پدر گردی»

(همان کتاب، ص351)

«آه مرا نمی نگری، کوری ای سپهر

 

نفرین من نمی شنوی، ای فلک کری»

(همان کتاب، ص359)

و در همین راستاست که در رستاخیز و معاد شک و انکار می کند و می گوید :

«منکرم من که جهانی به جز این باز آید

 

چه کنم درک نموده است چنین ادراکم»

(همان کتاب، ص369)

حتّی در نارضایتی و عصیان از خلقت خویش، شعر او به کفر و شرک نزدیک می شود و مفهوم کفرآلود و ضدّ خدایی پیدا می کند :

«ذات من معلوم بودت، نیست مرغوب، از چه ام

 

آفریدستی؟ زبانم لال چشمت کور بود

آفریدن مردمی را بهر گور، اندر عذاب

 

گر خدایی هست، ز انصاف خدایی دور بود

گر من اندر جای تو بودم امیر کاینات

 

هر کسی از بهر کار بهتری مأمور بود

آن که نتواند به نیکی پاس هر مخلوق داد

 

(همان کتاب، ص338)

از چه کرد این آفرینش را مگر مجبور بود»
ج

ب) ستیز با شعایر و نمودهای دینی :

وی مانند سایر شاعران این دوره به تقلید از قدما سبحه و سجاده و مُهر را ابزار نیرنگ و ریا و دام راه عوام النّاس معرّفی می کند و حتّی موضوع ساده ای مانند داشتن ریش مورد بی مهری و
بی توجّهی او قرار گرفته است. حتّی عشقی در قطعه ی «نمایندگان ریاکار» ظاهراً سوء استفاده ی ریاکاران را از لباس روحانیت مطرح می کند امّا در واقع عقیده ی خود را که به طور کلّی این لباس وسیله ی فریب مردم است را نشان می دهد :

«هشته یک خروار ریش و عقل مات

 

زین خروزین ریش یک خرواری است

و آن که این ریش دم گاومیش چیست

 

کاین چنین در صورتت گلناری است

گفت این ریشی که بینی ریش نیست

 

ریشخند مردم بازاری است

تازه در خطّ وکالت رفته ام

 

با عوامم عزم خوش رفتاری است

گفتمش : تغییر اونیفورم هم

 

در وکالت، چون نظام اجباری است

هشتی عمّامه، کله برداشتی

 

گفت : این رسم کله برداری است

وین لباس و هیکل مردم فریب

 

اوّلین فرمول مردم داری است

ریش انباری ز رأی مردم است

 

رأی مردم اندر آن انباری است»

(همان کتاب، ص414)

در جایی دیگر در ستیز و دشمنی با لباس روحانیت می گوید :

«تسبیح به کف، جامه ی تقوا به تن شد

 

خواهان وطن شد

گویم ز چه عمّامه به سر، در پی شر بود

 

دیدی چه خبر بود»

(همان کتاب، ص444)

میرزاده ی عشقی در شعری به نام هجو وحید دستگردی «و مستزاد مجلس چهارم با شدّت و تندی بی سابقه ای به لباس روحانیت می تازد که برای رعایت عفّت قلم این اشعار قابل نقل نیستند:

«می خواست ملک خود برساند به وزارت

 

با زور سخاوت

افسوس که عمّامه، برایش سرخر بود

 

دیدی چه خبر بود»

(همان کتاب، ص443)

و در جایی دیگر به پیروی از ایده ی جدایی دین از سیاست، روحانیان را از مداخله در امور اجتماعی منع می کند :

«مکن مداخله در کار مملکت ای شیخ

 

(همان کتاب، ص367)

که این مباحثه ی غسل بی نمازی نیست»

و در راستای همین مخالفت هاست که به آیات قرآن و احادیث شریف توهین می کند و
می گوید :

«مگو یاسین بود، در گوش این خلق خر، آوازم

 

که گر آدم شوند، از اصل این یاسین نمی ماند»

(همان کتاب، ص365)

و در جایی دیگر استخاره را نیز رد می کند :

«ای گول شیخ خورده، قضا و قدر مطیع

 

بر تاق و جفت و خوب و بد استخاره نیست»

(همان کتاب، ص366)

و هم چنین مخالفت علنی و آشکار او با روحانیت و اهل دین در ابیات زیر کاملاً نمایان است.

«بگو به شیخ مکن عیبم این جنون عقل است

 

تو را نداده خدا عقل من چه کار کنم»

(همان کتاب، ص381)

«میرزاده ی عشقی» در این ستیز خود با شعایر دینی تا جایی پیش می رود که عریان و بی پرده تمامی مراسم عزاداری را تخطئه می کند و در انتقاد از مراسم عزاداری و روضه خوانی می گوید :

«خود این فضاحت اعمال روز عاشورا

 

قسم به ذات خدا جزء دین تازی نیست؟!

تو نعش دشمن دین آر، مردی ار، ورنه

 

تو خویش نعشی، حاجت به نعش سازی نیست»13

(همان کتاب، ص367)

نتیجه :

در مورد تأثیر دین و روحانیت شیعه در انقلاب مشروطه، جای هیچ انکاری نیست. تقریباً همگان اعتراف دارند که، بخش مهمّی از بار انقلاب، بر دوش روحانیان بوده و با تکیه بر مذهب، توده ها را به تحرّک وا می داشتند. «در سراسر ماجرا، انگیزه های مذهبی، مسیر هیجان را معیّن
می کرد و  این انگیزه ها را علما رهبری می کردند، در این مفهوم، جنبش، چیزی بیشتر از تکرار نقش سنّتی علما در رهبری مخالفت مردم با دولت نبود».

امّا در همان آغاز انقلاب و قبل از صدور فرمان مشروطه، جناح دیگر انقلاب ـ یعنی سرمایه داری داخلی و روشنفکران تجدّد خواه ـ روحانیت و مذهب را، تنها برای رسیدن به اهداف خود
می خواستند. «اینان توانایی عالمان را در بسیج پشتیبانی همگانی در جهت دستیابی به مشروطیّت می ستودند امّا انتظار داشتند که پس از مشروطه، عالمان به مسجدهای خود بازگشته، به وظیفه محدود نماز و اندرزهای اخلاقی بپردازند». چون پس از پیروزی انقلاب مشروطه، دیدند که روحانیت، حاضر نیست به این سادگی میدان را خالی کند و همه چیز را در اختیارشان قرار دهد، بیکار ننشستند. آنان را با اعدام شیخ فضل الله نوری، ترور آیت اله بهبهانی و خانه نشین کردن
آیت اله طباطبایی، کار را آن طور که می خواستند به پایان رساندند. «با یک نگاه سریع به نهضت روشنفکری مملکت در صد سال اخیر، می توان دید که مهم ترین دسته های روشنفکری، از میرزا آقاخان کرمانی گرفته تا کسروی و از بهائیگری گرفته تا حرف و سخن اصلی حزب توده قسمت عمدۀ متن ها، در مخالفت با روحانیت است. یک فهرست ناقص از آثاری که به همین علّت تاکنون نشر نیافته یا مخفیانه منتشر شده، خود بهترین مؤیّد است :

-        اغلب آثار میرزا آقاخان کرمانی

-        افسانه آفرینش و توپ مروارید و البعثه الاسلامیه الی بلاد الافرنگیه از صادق هدایت

-        گند بادآورد و معراج نامه و دیگر طنزهای ذبیح بهروز

-        شیعیگری و صوفیگری و دیگر آثار احمد کسروی

-        نگهبانان سحر و افسون و علم و دین و مجلّه ی دنیا و دیگر آثار حزب توده

-        و مجموع کتابها و الواح و متون بهایی

روی دوّم سکّۀ دین زدایی و پاک کردن نشانه های مذهب از چهرۀ مشروطه، باز گذاشتن دست نویسندگان و شاعران این دوره، در تاخت و تاز به مذهب و روحانیت است.

در طول سال های پس از پیروزی انقلاب مشروطه، هیچ گاه از سوی دستگاه حکومت، بابت ستیز با روحانیت و اعتقادات مذهبی مردم، با عارف و عشقی و ایرج میرزا، برخوردی نشد. به همین دلیل، روحانیان سعی می کردند با تحریم بعضی از آثار این صاحب قلمان و گاه حتّی تکفیر آنان، تعادل نسبی را برقرار سازند و مانع جسارت های بیشتر آنان شوند.

عمده ترین مضامینی که مورد استفاده اینان قرار گرفته، عبارت است از :

-        همدست دانستن روحانیان با مقامات دولتی و سوء استفاده از دین

-        روحانیت را سدّ راه و دشمن آزادی معرّفی کردن

-        توهین به لباس روحانیت و کلّیت آن

-    مخالفت و دشمنی افراد خاص (روحانیان و عالمانی که در فعالیّت سیاسی و اجتماعی شرکت کرده و تسلیم شرایط نشده بودند)

این موضوع قابل انکار نیست که تعدادی از علمای آن عصر، از جادّۀ زهد و پارسایی پا بیرون گذاشته و دنیا داری را انتخاب کردند. آنان برای پیشبرد اهداف خود، دین و دین داری را سپر ساختند، امّا تعمیم این امر بر تمامی روحانیت، بی انصافی بزرگی است و برخلاف واقعیّات تاریخی می باشد.

مردان روحانی را سدّ راه آزادی دانستن، از بی انصافی هایی است که در شعر دورۀ مشروطه بی محابا مطرح می شود. حداقل تاریخ گویای این نکته است که در راه رسیدن به آزادی بخش مهمّی از روحانیت شیعه، پیشوایی نهضت را به عهده داشتند و فراموش کردن حق آنان در جنبش خواستۀ متجدّدین است که انتظار داشتند پس از پیروزی، روحانیان به مساجد برگردند و به عبادت مشغول شوند تا آنان، امور را آن طور که خود می خواهند سر و سامان دهند.

دو تن از کسانی که در شعر این دوره شدیداً مورد هجوم و بی مهری قرار گرفته اند، شیخ فضل الله نوری و مرحوم مدرس هستند. پس از پیروزی مشروطه تا واقعه به دار آویختن شیخ، گاه و بی گاه در اشعار شاعران مورد انتقاد قرار گرفته است.

متّهم کردن روحانیت به سوء استفاده از ابزاری مانند : منبر، محراب، فتوا و جعل حدیث و ... در شعر این دوره رواج داشته و همواره این اتّهام از سوی نویسندگان و شاعران بر مردان روحانی وارد شده است.

شاعر این عصر به پیروی از اندیشه های وارداتی، اعتقاد دارد که دین در دست متولّیان آن، به ابزار سلطه و استثمار مردم تبدیل شده و در این امر «مسجد و دربار» شریک هستند.

پس به طور خلاصه می توان گفت که از عرصه هایی که شاعران دوره مشروطه، به طور گسترده، تاخت و تاز کرده و عقاید خود را مطرح نموده اند، شعائر و مظاهر مذهبی است. عناد و ستیز با حجاب، تسبیح و سجاده، ریش، عمّامه (دستار) و دشمنی و تمسخر آنها، مخالفت با عزاداری و روضه خوانی و تظاهر به ارتکاب منکرات، موضوعاتی هستند که در شعر این دوره مکرّر به وسیله شاعران و به اشکال گوناگون، مطرح شده است.

 

        من ا... التّوفیق

                زهرا خلفی ـ عضو هیأت علمی

دانشگاه آزاد اسلامی واحد دزفول

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پانوشت ها

1-    بررسی و تحلیل ابعاد شعر دوره ی مشروطیّت (عصر بیداری)، صص 4، 7-10

2-    رویارویی با مذهب در شعر دوره ی مشروطه، صص 1، 35، 36، 68 تا 71

3-    امانت دار پیامبران، صص 146، 181 تا 183

4-    شیخ فضل الله نوری در ظلمت مشروطه، صص 78، 79، 142

5-    بررسی و تحلیل ابعاد شعر دوره ی مشروطیّت (عصر بیداری)، صص 35 تا 39

6-    رویارویی با مذهب در شعر دوره ی مشروطه، ص 150

7-    بررسی و تحلیل ابعاد شعر دوره ی مشروطیّت (عصر بیداری)، صص 306 تا 310

8-    بررسی اشعار و افکار شاعران مبارز مشروطه، صص212، 216، 217

9-    بررسی و تحلیل ابعاد شعر دوره ی مشروطیّت (عصر بیداری)، صص 150 تا 153

10- همان پایان نامه، صص 417، 418

11- بررسی اشعار و افکار شاعران مبارز مشروطه، صص 192، 189، 190

12- بررسی و تحلیل ابعاد شعر دوره ی مشروطیّت (عصر بیداری)، صص 473، 474

13- همان پایان نامه، صص 365 تا 367، 370، 371

14- رویارویی با مذهب در شعر دوره ی مشروطه، صص 107 تا 109، 111 تا 114

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع و مآخذ

1-    امانت دار پیامبران، نقش سیّد عبدالحسین لاری در مبارزات اسلامی قرن اخیر و سیری در اندیشه ی سیاسی او، سیّد محمّد تقی آیت اللهی، مؤسّسه ی انجام کتاب، پاییز 1361

2-         بررسی اشعار و افکار شاعران مبارز مشروطه، پایان نامه عبدالله رضایی، دانشگاه آزاد اسلامی دزفول، 1379

3-    بررسی و تحلیل ابعاد شعر دوره ی مشروطیّت (عصر بیداری)، پایان نامه فریده
سلامت نیا، دانشگاه آزاد اسلامی دزفول، پاییز 1379

4-         تحقیق در احوال و آثار و افکار و اشعار ایرج میرزا و خاندان و نیاکان او، محمّد تقی محجوب، بی نا، بی جا، 1353

5-         دیوان ابوالقاسم لاهوتی، به کوشش احمد بشیری، چاپ اوّل، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1358

6-         دیوان اشعار فرّخی یزدی، حسین مکّی، انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم، تهران، 1363

7-         دیوان حافظ، (نسخه ی قزوینی ـ غنی)، به کوشش خلیل خطیب رهبر، چاپ پنجم، انتشارات صفی علیشاه، تهران، 1368

8-         دیوان عارف قزوینی، به کوشش عبدالرّحمن سیف آزاد، چاپ هفتم، انتشارات جاویدان، تهران، 1365

9-         دیوان فرّخی یزدی، حسین مکّی، انتشارات جاویدان، چاپ جدید، 1376

10-     دیوان ملک الشّعرای بهار، به کوشش شهلا انسانی، چاپ اوّل، انتشارات سمیر، تهران، 1378

11-     دیوان ملک الشّعرای بهار، به کوشش مهرداد بهار، ج1 و2، چاپ پنجم، انتشارات توس، تهران، 1368

12-     رویارویی با مذهب در شعر دوره ی مشروطه، پایان نامه عبّاس عبادی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد دزفول، تیرماه 1377

13-     شیخ فضل الله نوری در ظلمت مشروطه، سیّد مجید حسن زاده، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، بهار 1374

14-     کلّیات مصوّر میرزاده عشقی، علی اکبر مشیر سلیمی، انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم، تهران، 1357

15-     کلّیات مصوّر میرزاده عشقی، هادی حایری (کورش)، چاپ دوّم، انتشارات جاویدان، تهران، 1375


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: مقالات ، نقش شاعران و نویسندگان در معرّفی و تعمیق منازعه ی مشروطه و مشروعه، ،
:: برچسب‌ها: نقش شاعران و نویسندگان در معرّفی و تعمیق منازعه ی مشروطه و مشروعه,

نوشته شده توسط زهرا خلفی در شنبه 14 شهريور 1394


:: پنجمین کتاب منتشر شده از اینجانب:
:: زن در قرآن (انگلیسی)
:: بررسی و نقد ترجمه های منظوم قرآن به فارسی
:: قرآن، سیره نبوی، ائمّه اطهار و بزرگان دین در حمایت، ترویج و ترغیب
:: قرآن، سیره نبوی، ائمّه اطهار و بزرگان دین در حمایت، ترویج و ترغیب
:: ویژگی های بارز شهید ثالث
:: زن ، حقوق و جايگاه اجتماعي آن در اسلام
:: « انسجام اسلامي وعدم پذيرش سلطة بيگانگان »
:: کارکرد معارف قرآنی در امثال و حکم ایرانی
:: مهدويّت در قرآن ، احاديث و ادعيّه
:: عدالت و ارزشهای انسانی در عصر جهانی شدن
:: همسر آزاري و خشونت خانواده
:: نهضت پاسخ گويي از ديدگاه قرآن
:: پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمال‌الدّين اسدآبادي
:: سیمای پیامبر ( ص ) در کلّیّات سعدی شیرازی
:: رباعیات
:: نماز از نظر قرآن، پیامبر (ص) و ائمّه اطهار (ع)





به وبلاگ من خوش آمدید




:: ارديبهشت 1403;
:: تير 1402;
:: خرداد 1396;
:: مهر 1394;
:: شهريور 1394;

آبر برچسب ها

دانشگاه , زهرا خلفی , الگو , رفتار , پیامبر , قرآن , دشمن , شناسایی , سیره معصومین , اسلام , دشمنان ایران , رهبر , دانلود , دانلودکتاب , دانلودمقاله ,

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ | طراح قالب

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by zahrakhalafi